۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه

آقاي موسوي، بهتر است در كنار همان رهبر معظمتان بمانيد!

آرش صبحي

و امروز ميرحسين موسوي بعد از يكسال سرگردان كردن و به انفعال كشيدن جنبش آزاديخواهي ملت ايران، نه مستقيم كه بطور غير مستقيم، آنطور كه تحريره سايت كلمه از زبان او نوشته। درپاسخ به تحليل لوس آنجلس تايمز كه نوشته بود منشور اوجدائي دين از حكومت را تبليغ ميكند، موسوي با رد اين تحليل بدفاع برخواسته و در جوابيه اش نوشته است: بعنوان يكي از فرزندان راستين انقلاب و از رهروان اصيل خط خميني (امام)، نميتواند و نميخواهد كه داعيه جدائي دين از سياست را داشته باشد..

سرآغاز

همين يكي – دو روز پيش بود كه مطلبي نوشتم تحت عنوان (( كدان قانون، وكدام دوران طلائي)) خطاب به ميرحسين موسوي و كروبي و همفكران و همراهان نظري شان. در واقع هدف نگارنده در آن نوشتار بمثابه تيري بود كه بايد از چله كمان، بر بي اعتمادي در رويكرد و عملكرد، و دو پهلو گوئي در گفتار ميرحسين موسوي، و با نسبتي مساوي و نزديك كروبي و همراهان آنها در درون و بيرون مرزها، وانسداد و{{‌ سبز }} مرزبندي شده اي كه همين آقايان در مسير جنبش اعتراضي دمكراسي خواهانه ملت ايران، و استقرار حكومتي سكولارو متكي به موازين و منشور جهاني حقوق بشر پرتاب ميشد. بسياري ازمردم كه از روي ناچاري و از همان روزهاي نخست حركتهاي اعتراضي به ميرحسين و شيخ مهدي كروبي و اعوان و انصارشان چون امامزاده نجات بخش دخيل بسته بودند، دقيقا"مصداق ضرب المثل از ترس عقرب جراره به مار غاشيه پناه بردن بود كه حالا و بعد ازحدود 13 ماه ماهيت بوسيله خود آقاي ميرحسين موسوي بروشني عيان گرديد! ضمن اينكه روشن گرديد بار ديگر پشت كردن به خواست مردم از سوي عناصر اين حكومت يك امر عادي و متعارف است. شوربختانه همواره اين مردم بوده اند كه بايد هزينه همه اين پشت كردن و سازشهاي عناصر حكومت رابپردازند. بايد بپذيريم كه اگر سياسيون حقيقي و وطن پرست ما، رسانه ها و شخصيتهاي خوشنام و باوجدان اپوزيسيون بفرياد اين مردم و اين مملكت نرسند. و هم و غمشان، فارغ از هرگونه مرام و مسلك و گرايشات سياسي با نشستن بدور يك ميز، معطوف بيك ائتلاف و همكاري و همصدائي يكپارچه و در فضائي بدور از تضادهاي مسلكي بر سرانتخاب نوع حكومت آينده كه بطور قطع ازجمله وظايف قاطبه مردم در فرداي پس از جمهوري اسلامي خواهد بود بنمايند، ميتوان اميدوار ود كه در چنين شرايط دشوار و پيچيده اي كه رژيم از هر ترفند و سازوكاري براي به سكوت كشيدن مردم حتي با بازدارندگي و به مماشات كشيدن ميرحسين و كروبي و دیگران سود ميبرد، شايد بتوان از انفعال مردم پيشگيري و نور اميد را در دل مردم روشن نگه داشت.

علت آنست كه اظهار نظر اخير ميرحسين درسايت انحصاريش ( كلمه) در زمينه آميختگي دين در حكومت و دولت بالاخره بعد ازيكسال نشان داد كه رژيم با بهره گيري از تمامي امكاناتش درتلاش است تا با سازش وحقه بازيهاي پشت پرده عناصر بظاهر مخالف قدرت و نه حكومت ونظام را بسكوت وسازش وادار نمايد كه اظهار نظر موسوي و سكوت كروبي ميتواند از نشانه موفقيت رژيم دراين راه ارزيابي نمود.

تشكيل چنين تجمع يا ائتلاف ويا شورائي كه بتواند توجه جامعه جهاني را از يكسو، وموجبات جلب اعتماد مردم ايران درداخل وخارج كشور راف راهم آورد، در واقع سدي بزرگ درمقابل رژيم خواهد بود كه همواره از تحقق چنين امري وحشت داشته و ثابت شده است كه طي سه دهه گذشته براي پيشگيري از تحقق چني پيوند مباركي ازهيچ اقدامي فروگذار ننمايد. آنچه كه از همان فرداي 22 خرداد 88 و پس ازآن بعداز آن حركت عظيم مردمي در25خرداد88 مد نظركارگزاران ريز و درشت رژيم قرارداشته تماما"دريك نقطه ختم ميشود، وآن اينكه قادر باشند با كنترل حركتهاي اعتراضي از ظهوريك 18 تيرد يگر، البته در ابعادي بمراتب كلان تر و گسترده تر جلو گيري بنمايد، كه متاسفانه با اتفاقات و رويداها و سازشهائي كه درخفا صورت گرفته و آثار آن چنين شفاف در سايت كلمه منعكس ميشود بيانگراين حقيقت تلخ و تكاندهنده است كه گويا تا اينجا رژيم اسلامي ولو بظاهر توانسته بازي بنفع خود حتي بصورتي موقتي تمام كند.

خانمها و آقايان. زنان ومردان. شخصيتهاي مدعي اپوزيسيون!! اگرهنوزنميدانيد، بدانيد. اگرهنوزبه اين موضوع مهم وتاريخي پي نبرده ايد، ببريد. بدانيد وپي ببريد كه مردم ايران در داخل كشور، بجز آن 10 تا 15 درصد وابسته به نظام حكومتي كه تكليفشان در هر شرايطي روشن است. و آن 15 تا 20 درصد مرفه وثروتمند و برج عاج نشينان شمال شهر كه دغدغه شان فقط در ثروت اندوزي و حفظ منافع بيشتر، تاريخ برگزاري كنسرتهاي دبي و مسافرتهاي خارج ازكشور و خوشگذراني خلاصه ميشود، بيش از 85 درصد باقيمانده مردم دارند درجهنم سركوب ودروغ ، فقر فساد و اعتياد، وگرسنگي روبه افزايش ميسوزند. براستي از چنين مردمي به لحاظ روانشناختي وجامعه شناسي چه انتظاري ميرود، وچه انتظاري ميتواند داشت؟؟

طبيعي ست كه درچنين جامعه اي با چنين مردم گرفتاري، هر صدائي براي مردم ميتواند بمثابه يك انفجار تلقي شده و بصورتي خواسته و نا خواسته براي آن اهميتي بيش از حد مقبوليت و اهميت قائل شوند. با ظهور عناصري چون ميرحسين موسوي و مهدي كروبي، يا اختلافات مصلحتي هاشمي رفسنجاني با خامنه اي، يا حتي توهين ها و اتهامات احمدي نژاد به اين و آن درمناظره هاي تلويزيوني دوران انتخابات 88 بدان دل مي بندند و در يك چشم بهم زدن با تمام وجود و تا پاي جان به صحنه ميايند، بدون اينكه دريافته باشند، يا بررسي نمايند كه در پس پرده چه اتفاقاتي ممكن است درشرف تكوين باشد وارد ميدان ميشوند و پس از مدتي درميابند كه چه فريب بزرگي خورده اند!؟ آنهم فريب يك مشت عوامل وعناصري را كه طي چهار سده، از صفويه درنظر بگيريم تا انقلاب 57 كه درعين خدعه و نيرنگ با ترويج و اشاعه مذهب تشيع وخرافات مذهبي و روضه خواني حضرت رقيه وامام حسين وحضرت عباس وسفره ابوالفضل وامثالهم، باسرهم كردن يك مشت مطالب خرافي بنام خدا ودين و پيغمبر و اسلام، وطي سه دهه گذشته برجسته نمودن مسجد جمكران وظهورامام زمان و غيرو. شبانه روز مشغول شستشوي مغزي مردم وكلاه گذاري برسرآنها بودند، وبلا اغراق اكثريت بزرگي ازنسلي كه انقلاب وخميني را با آغوش باز پذيرفت و عكس او را درماه بخورد اين ملت دادند، بخوبي يادشان هست كه مردم غافل مانده ازحقايق و پيشرفتهاي بشري دركليه زمينه ها، چگونه آن 2 يا 5 يا 10 تومان روضه خواني رامردم با هزارطلب بخشش و... وبا قراردادن در پشقاب يا نعلبكي بهمراه يك حبه نبات چگونه صادقانه وصاف وساده به جيب خرجيني آقايان ميزيختند تا بخورند وروز بروز فربه تر شوند و درتنهائي خودشان به ريش وغفلت اين مردم بخندند. حالا هم سوار كولشان شوند كه بنظر نگارنده به لحاظ نظري هيچ تفاوت ماهيتي ميان افرادي چون موسوي وكروبي و خاتمي وچه وچه، اعم ازمكلا و معمم، كت شلواري و كراواتي ولو دركسوت استادي معتبرترين دانشگاههاي جهان، چون سيد حسين نصر و پروفسور مولانا و... وجود نداشته و ندارد و نخواهد داشت.

پيكان نگارنده اين سطور درمقالي كه درابتداي نوشتار بدان اشارت رفت، در زماني موسوي و كروبي و خاتمي و هاشمي رفسنجاني، و ياران عمامه اي وكت وشلواري، وحتي فكل – كراواتي شان را هدف گرفته بود كه هنوز حرف دل، يا به تعبير دقيقتر حرف آخر ميرحسين موسوي را درسايت كلمه كه بخوبي ميتواند همساني و همصدائي و همفكري او با خامنه اي واحمدي نژاد ومصباح، پيرامون دخيل بودن دين و روحانيت درحكومت راچنين شفاف بيان نمايد را نديده ونخوانده بودم. وقتي نطرات ميرحسين را درسايت كلمه ديدم وخواندم، چنان برخود پيچيدم وافسوس خوردم كه توصيف بسيارمشكل وشايد غيرممكن مينمايد. با خود انديشيدم بيچاره جوانان – دختران – پسران – زمان ومرداني كه با آن حرارت به خيابانها آمدند وفرياد زدند (( يا حسين – ميرحسين)) كه غريو فريادشان درتمجيد ازشجاعت كروبي وموسوي آسمان را ميشكافت وطنينش تا آنسوي مرزها نيز شنيده شد.

وامروزميرحسين موسوي بعد از يكسال سرگردان كردن و به انفعال كشيدن جنبش آزاديخواهي ملت ايران، نه مستقيم كه بطور غير مستقيم، آنطور كه تحريره سايت كلمه از زبان او نوشته. درپاسخ به تحليل لوس آنجلس تايمزكه نوشته بود منشور اوجدائي دين از حكومت را تبليغ ميكند، موسوي با رد اين تحليل بدفاع برخواسته ودرجوابيه اش نوشته است: بعنوان يكي ازفرزندان راستين انقلاب وازرهروان اصيل خط خميني (امام)، نميتواند ونميخواهد كه داعيه جدائي دين از سياست را داشته باشد. اوضمن دفاع از دخالت دين درحوزه سياست وبخصوص دخالت درگستره اجتماعي و دولت ميگويد: همراه جنبش سبزومنشور پيشنهاديش ميكوشد تا ازامكان حضورلايه اجتماعي مورد توجه اش، يعني ملايان وولايت مطلقه فقيه درجامعه بدون حذف تفكررقيب وبديل (( يعني فرضيه ونظريه اي غيرممكن)) اين عشق وعلاقه خود را بيان نمايد. بهمين دليل است كه ازهم اكنون بايد همه آنانيكه درخيابانها فرياد {يا حسين ميرحسين }سرميدادند به اين مسئله بسيار حياتي پي ببرند كه درمحتواي تفكراين مرد و همراهان او در اينجا و آنجا چه ميگذرد؟! بايد آگاهانه پي ببرند، همه آنچه كه اوتا به امروزانجام داده نه بعنوان مخالفت با كليت استبداد ديني وآميختگي دين دردولت وحكومت، كه دعواي كسب صند لي رياست جمهوري بوده است ولاغير. دراين صورت بايد مطمئن شوند كه اگراودرهمان 22خرداد88ازمحبت رهبرمعظم برخودارميشد. يا همين امروز مورد ا لطاف كريمه بارگاه خلافت آدمكش خامنه اي قراربگيرد، وبجاي احمدي نژاد بركرسي پاستور جلوس نمايد، بطورقطع قضيه معكوس خواهد شد واگرهمان مردم با همان مطالبات سيويك ساله بطورعام ويكسا له گذشته بطورويژه بخيابانها بيايند، چه بسا كه همين حضرت موسوي هزاربار بدترازآنچه كه بدست احمدي نژاد وسپاه وولايت مطلقه اتفاق افتاد، بدتراتفاق بيفتد، با اين توجيه كه درچنين حالتي چون ايشان با انتخاب مردم آمده پس ميتوانند براي برقراري ايجاد امنيت وادامه غني سازي دست بهراقدام جنايتكارانه اي، ولو كشتن ندا و سهراب واشكان وكيانوش وصدهاعزيزازدست رفته بزند تا قلب رئوف ومهربان رهبروآرامش اوراآرامترازآنچه كه او ميپندارد، نگه بدارد.

سخن آخراينكه: حالابعد ازيكسال بازي كردن، و درچنين شرايطي كه ميرحسين موسوي بگونه اي زيركانه آمده و مكنونات قلبي وجوهره فكري خودرا كه درتضا دي 1800درجه اي با مطالبات مردم قراردارد رابا اين صراحت بيان مينمايد، مردم بايد ازهمين امروز ميرحسين وياران اودرهرموقعيت وجايگاهي را بشناسند وبه دوري گزيدن ازتفكرات پليدشان با صدائي رسا وبلاشبه به او وهمراهانش اعلام نمايند كه هيچيك ازآنها حتي لياقت وشايستگي بودن دركنار مردم ايران و ادعاي همكاري با جنبش سبز واقعي را ندارند، وسبزهاي آزآديخواه و دمكراسي طلب و ساختارشكن از همين حالا آنها را بعنوان وصله هاي ناجور و خدعه كار از بدنه زيباي جنبش سبز جدامينمايند تا كماكان دركنار رهبر معظمشان و تا لحظه اي كه ستون هاي اين عمارت ظلم بر سرآنها فروخواهد ريخت به زندگي ننگ آلود خود ادامه دهند.

24تير89 ايران

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر