۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه

محضر مبارك علياحضرت شهبانو فرح پهلوي---- رونوشت محضر محترم شاهزاده رضا پهلوي


پيام تسليت

ازهمان روزپنجم امرداد 59 يعني روزيكه خبرهجرت ابدي پادشاه فقيد، محمدرضاشاه پهلوي راازرسانه هاي درون (( اتقلا بيون بظاهرمذهبي)) ورسانه هاي بيروني (( كه مسئوليت تبليغي اين سيه روزي ملي را برعهده گرفته بودند)) وازهيچ اقدامي فروگذارنكردند را با تعبيرو تفسيرهاي آنچناني شنيدم، با اينكه درسنين جواني بودم ودرآغازراه، بدون اينكه تازيانه انقلاب برپيكرم نشسته باشد بود وزخم چركين انقلاب درون وبيرونم را درهم بكوبد، ودرد ورنج ناشي ازجهنم خميني ساخته همه چيزم رادرعنفوان جواني ازمن وديگرجوانان بگيرد كه سي و دوسال است دارم اين درد ورنج ومحروميت و... رابا گوشت وپوست و استخوان، نه خودم كه فرزندانم، ونه فرزندان من، كه ميليونها جوان ايراني كه اصلا"چيزي ازدوران باشكوه حكومت پادشاهي نميدانند هم آنرالمس ميكنند، تاسف بارترين خبري كه تاثيري فراموش ناشدني برروحيه من بعنوان يك جوان ايراني گذاشت، خبردرگذشت پادشاهي بود كه ما دردوران سلطنت او داشتيم مسيرترقي را ميپيموديم واصلا" نميدانستم، ونميدانستند، كه انقلاب يعني چه وبراي چه؟؟؟؟ خارجيها وشركتهاي نفتي ودولتهاي مثلا" مدافع حقوق بشرو روشنفكران وطني كه حرفهاي فراواني درموردشان هست، كارشان را كرده بودند. بقولي صبو شكسته بود و پيمانه هم ريخته بود.

وقتي آنروز كه بنا به شرايط بوجود آمده حالا قدري هم سياسي شده بودم، خبردرگذشت پادشاه راشنيدم، بحق بدترين خبري بود كه ميتوانست هرايراني وطن پرستي را تكان بدهد. بدون هيچ اغراقي بايد بگويم كه احساس كردم پدرخودراازدست داده وغم بزرگي را برروح وجسم خودم حس كردم. نه اين باشد كه من چنين بودم، يا من چنين احساسي داشته باشم. بسياراني بودند كه شايد خيلي عميقترازمن اين رويداد تكان شان داد، ولي خوب چه ميتوانستيم بكنيم؟؟ خوب بياد دارم كه وقتي خبرراشنيدم وآهي مملوازدريغ وافسوس اشك رابرگونه هايم غلطاند. پسر بزرگم كه حالا سي ويك سال واندي از زندگي بي محتوايش را طي ميكند، با همان تفكروبيان كودكانه از من پرسيد، پدرجون چي شده، چراگريه ميكني؟ پاسخي نداشتم كه به يك كودك يك سال وچند ماهه بدهم. يادم مياد كه به او پاسخ دادم پدربزرگم فوت كرده. اوكه هنوزازرشد احساسي كافي برخودارنبود، خطاب بمن گفت خوب بلند شو بريم اونجا كه تو بتوني به مامان بزرگ وعمو اينا كمك كني. روزعجيب وقريبي بود. توصيفش بعد ازسي سال خيلي مشكل مينمايد، اماميتوانم بگويم اين خاطره تلخ و تراژيك درهرپنجم امرداد زنده ميشود وهزاران افسوس را درپي دارد، آنهم دروضعيت وخيم وروبه قهقرائي كه بر ملك وملت ميگذرد، وهمه چيزكشوردرشرف اضمحلال ونابودي كامل قراردارد.

هروقت پنجم امرداد ماه فراميرسد ودرد رنج ومحنت مردم ايران، مخصوصا" جوانان را كه فرزندان خودم نيزسه نفرازميليونها جوان بي آتيه وسرگردان و...را مشاهده ميكنم. اين رنج وحرمان واندوه وتاسف حالتي هزاربار مضاعفتر بخود ميگيرد.

عليا حضرت شهبانو فرح پهلوي ضمن اينكه فرارسيدن اين روزرا كه به تعبيرمن روزي تلخ وتاسف باربراي ايران وايرانيان محسوب ميشود را به محضرسركارعليه وشاهزاده رضا پهلوي ودودمان خدمتگذارپهلوي تسليت عرض ميكنم. نيزاميد برآن دارم ولو با قامتي خميده آنقدرزنده بمانم تا روزيكه هم شاهد رهائي ميهن ازچنگال اين حكومت تا مغزاستخوان فاسد وضد ايراني باشم، ودرپي آن بتوانم ناظربازگرداندن وتدفين كالبد پادشاهي به ميهن باشم كه بجزاعتلا وسربلندي اين سرزمين، ورفاه وآسايش وسربلندي مردم، البته مردمي ناسپاس وناآگاه هيچ آرزوئي بردل نداشت. هم اكنون نيزترديد ندارم كه كثيري ازهمان مردم ناسپاس، حتي جواناني كه هيچ اطلاعي ازشرايط كلي آنزمان مملكت ندارندهم بعدازسي ودوسال ظلم وجور آخوندهاي بي وطن وجلاد نيزدرانتطارچنين روزي هستند تا بتوانند ناسپاسي هاي گذشته پدران خودرا جبران نمايند.

با آرزوي سلامتي كامل براي حضرت عالي وشاهزاده رضا پهلوي وحاندان پهلوي ترديد ندارم كه اين اتفاق ميمون بزودي محقق خواهد گرديد وبقول قديمي ها روسياهي بر روشنفكران وسياسيوني خواهد ماند كه درسال 57همراه با شركتهاي نفتي وكشورهاي چپاولگر بعنوان حاميان اصلي آخوندها، دست دردست خميني نهادند واين مصيبت تاريخي را بر يك ملت تاريخي وفرهنگ سازتحميل نمودند كه نتايج سياه آن امروز حتي گريبان خود آنها را نيز گرفته است.

آرش - صبحي
 5امرداد ماه 89

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر