۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه

كدام قانون، و كدام دوران طلائي آقاي موسوي؟؟!!!!

آرش – صبحي


چکیده:

آقاي موسوي شما يكسال است كه بدون توجه به آنهمه خوني كه از رگهاي جوانان ما فرو ريخت و سنگ فرش خيابانها و سلول زندانها را رنگين نمود، وصدها جوان و نوجوان چون گلهاي نوشكفته بدست دژخيمان اين نظام پرپرشدند، با صدور بيانيه و مصاحبه با سايت كلمه و بعضي خوديهاي خودتان و با گفتن يك مشت نظريات و تئوري هاي خامنه اي پسند، جنبشي را كه ميرفت تا به عمر اين قوم وقبيله خبيث خاتمه بدهد، خاموش ساختید

سرآغاز:
طي مدتي كه از تاريخ برگزاري انتخابات قلابي نظام فاسد وبي منطق رياست جمهوري اسلامي ميگذرد، وساعاتي پس ازآن شخص آقاي خامنه اي بعنوان عاليترين مقام كشوروبعنوان سردسته وآمر كودتاگران وآدمكشان اسلامي حتي بدون درنظرگرفتن موازين ومقررات جاريه مملكت وقانون اساسي خودشان با شتاب وبدون اينكه اجازه بدهد شوراي نگهبان قلابي وانتصابي خودش نتيجه انتخابات، صحت يا عدم صحت آنرا اعلام نمايد، باگردآوري مشتي از جيره خواران ريزودرشت رژيم مهرتائيد برانتخابات گذاشت ودلقكي چون محمود احمدي نژاد رادرسايه سرنيزه ونيروهاي سركوبگر، منتخب مردم اعلام نمود، بدنبال اين اقدام خامنه اي موج عظيمي ازاعتراضات گسترده مردمي دراعتراض به اين قانون شكني آشكار وانتصاب غيرقانوني كه هيچ واژه اي بجزكودتا نميتوان برآن نهاد كشوررا فراگرفت كه ازهمان روز اول به جنبش سبز معروف گرديد.

نگارنده بعنوان يك ايراني كه دراكثرحركات اعتراضي حضورداشته، ضمن اينكه آن حركت وآن حضورحماسي مردم بويژه جوانان وزنان راستايش آميزميد انم وهرلحظه آمادگي حضوردرهرحركت اعتراضي رابرخود وهموطنان عدالت جو وآزاديخواه فرض مسلم ويك وظيفه ملي و ميهني ميدانم وبا واژه جنبش سبزهم مشكلي وجود ندارد، اما با عملكرد رهبران نمادين اين جنبش (( از هاشمي رفسنجاني گرفته تا ميرحسين موسوي و كروبي و محمدخاتمي و...)) وهمراهان عمامه دار وكراواتي آنها چه دردرون كشور وچه درآنسوي مملكت كه بازهم دارند بازي اصلاح طلبي رابا شكل وشمايل ديگري با جنبش آزاديخواهي و دمكراسي طلبي تكرارميكنند با شدت وآتمسفري انفجاري مخالف بوده و اين مخالفت نه منحصربه نگارنده اين سطوركه بخش اعظم جامعه رادربرگرفته بنحويكه درهمه سطوح جامعه اين مخالفتها روز بروز ابعاد وسيعتري هم مي يابد كه بنظرميرسد بايدهرچه زودتر بايد تكليف اين مشكل كه ناشي ازمحافظه كاري باصطلاح رهبران نمادين سبزنشات ميگيرد روشن شود.

همانطوريكه ايرانيان و جهانيان شاهد بودند، نقطه اوج اعتراضات مردم در25 خرداد تبلوريافت كه ميليونها ايراني با حضوري متراكم ودرهم فشرده درتهران وسايرنقا ط كشورشكل گرفت وميليونها ايراني ناراضي وبستوه آمده، با بهانه قراردادن بسرقت رفتن راي شان با گامها وشعارهاي كوبنده خشم فرونهفته 32ساله را درمقابل چشم جهانيان قراردادند ونبايد ترديد داشت كه اگرمجالي حاصل شود ورژيم اسلامي از حضورمردم درخيابانها دچاروحشت نشود همان مردم خواهند آمد وبا اكثريتي روبه تزايد بازهم فرياد خواهند زد كه ما جمهوري اسلامي را نميخواهيم. درحقيقت جنبش سبزحقيقي چون كوه آتشفشان چه شما ويارانتان بخواهند يا نخواهند روز بروزبا تراكم بيشتربصورت خفته درغليان است وهيچكس نميتواند با هيچ طرفندي قادرنخواهدبودتا از فوران آن پيشگيري نمايد.

(( استقلال – آزادي – جمهوري ايراني)) ،، خامنه اي قاتله – ولايتش باطله،، مرگ برجمهوري اسلامي،، و - رفرندوم – رفراندوم – اين است شعارمردم ازجمله شعارهاي اساسي بودند كه درلابلاي ديگرشعارهاي معترضين سبز وغيرسبزو متمايل به سبز، چه درداخل وچه دربرون ازكشوربدون توجه به رنگها وواژه ها ورهبران نمادين وغيرنمادين وصرفا"با اعتقاد كامل به تغييرات بنيادي رژيم به اين جنبش اعتراضي پيوسته بودند ازبرجستگي خاصي برخودار بودند كه حتي ميرحسين موسوي وشيخ مهدي كروبي ومحمد خاتمي و اكبرهاشمي رفسنجاني را چون سيد علي خامنه اي و سرداران سپاه واحمدي نژاد كه بظاهر نقطه مقابل يكديگربوده وهستند راتكان داد تاجائيكه آقاي موسوي وكروبي بصورتي عجولانه با صدور بيانيه بميدان آمدند واعلام كردند كه موافق شعارهاي ساختارشكنانه كه همانا زير و رو شدن رژيم اسلامي معنا ميدهد نبوده ، نيستند ونخواهند بود. آنها دريافتند كه مردم نه براي اجراي صحيح قانون اساسي وعملياتي شدن بندهاي مغفول مانده قانون اساسي كه از بيخ وبن يك سد بزرگ ويك ديواركشي بتني درمقابل جنبش دمكراسي خواهانه مردم ايران ارزيابي ميشود، كه با هدفي والاتر ومهمتريعني يك دگركوني زيربنائي بمعناي محوقانون اساسي رودر روي نظام قرارگرفته اند.

آقايان موسوي – كروبي – خاتمي ومهاجراني واكبر گنجي ومحسن كديور وابراهيم نبوي و عليرضا نوري زاده ومحسن سازگارا ومخملباف وافرادي ازاين جنس كه نقشي اساسي درشكلگيري حكومت اسلامي واصل عقب افتاده ولايت فقيه بوده اند وبسياريشان هنوزهم به نقد وعملكرد گذشته خود نپرداخته وبراي جوان امروزي روشن نيست كه كداميك دردهه شصت دركشتارها واعدامها ومصادره ها چه نقشي داشته اند، بارديگربه تلاش و تكاپو افتاده اند تا به اشكال مختلف حكومت ديني راكه مظهرتمام عيار خشونت وشكنجه واعدام وزندان وتجاوز بوده است را حكومتي موجه ومصلح وماندگارجلوه گرنمايد، وازسوي ديگردرتلاش كنند تا جنبش آزاديخواهانه و دمكراسي طلبانه مردم رابارديگرچون دوران اصلاحات به بيراهه بكشانند وآنرا درمحدوده اصلاح قانون اساسي واجرائي شدن اصول مغفول مانده آن محبوس نمايند كه چنين اقداماتي با هرتعريف وتوجيهي دقيقا" ومطلق" درتضاد كامل با خواسته هائي است كه مردم ايران درجنبش اعتراضي خود برآن پاي فشرده وميفشرند.

مجموعه اين حضرات وديگراني كه دراينسو وآنسوي كره خاكي دراين وادي قراردارند وبه انحاء مختلف مشغول مميزي كردن مطالبات واقعي مردم تحت لواي جنبش سبز و راه سبز و جنبش راه سبز وغيرو با سياست ورزي هاي اصلاح طلبانه ودوپهلو بازي كردنهاي نخ نما شده تلاش دريكسويه كردن، يا به تعبيري كاناليزه كردن حركت آزاديخواهانه مردم ازچنگال لستبداد خشن وچالش آفرين حكومت مذهبي دارند ودرعمل به متكثربودن اين جنبش با ديده ترديد مينگرند ومدام برپاي بند بودن به قانون اساسي واصلاح آن، وبزعم خودشان خواستار بازگشت به دوران طلائي امام شان هستند، بايد به اين پرسش اساسي يا بهتراست گفته شود دروغ بزرگ، با صراحت كامل پاسخ بدهند كه مرادشان از دوران طلائي امام يا همان دهه شصت كه كوهي ازجنايات وكشتارومصادره و غارت را درخودثبت نموده چيست؟؟؟ چراآقايان ازمختصات وپارامترهاي آن دوران طلائي طفره ميروند ومجموعه سخنان شان درقالب كلي گوئي بيان ميشود؟؟!! گذشته ازآنچه كه بدان اشاره شد. آقايان مدعي دوران طلائي حضرت امام، بايد با شفافيت، وبدورازهرگونه سياست ورزي وفرافكني ودروغ پردازي به اين پرسش بسيار ظريف ودرعين حال مهم ودرعين حال تاريخي پاسخ بدهند كه درميان جمعيت ميليونها ايراني كه در روز 25خرداد88 و تجمعات بعدي بخيابانها آمدند وچنان جنبش عظيمي را شكل دادند، كه با جرئت ميتوان گفت بيش از85 درصد آنها درسنين بين 15 تا 25يا حداكثر30ساله بودند، كدامشان درآن دوران طلائي كه موسوي وكروبي و... {{بويژه موسوي}} مدعي آن هستند درقيد حيات يا سنين بلوغ وياحتي خردسالي بوده اند كه حالا بعدازسي ويك سال واندي سيه روزي ملي بتوانند سره را ازناسره تشخيص بدهند كه خواهان بازگشت به چنان دوراني باشند، ودرمورد چنين مغلطه ودروغ بزرگي به قضاوت بنشينند؟؟!! آقاي موسوي وجدانتان را بكار بگيريد ودرخلوت وجلوت خودتان ببينيد كه درقامت يك فردسياسي مثلا"عدالت خواه وآزادي طلب كه نگارنده وشايد بسياري ديگرازهموطنان هيچ اعتقادي ازآنرا درشما پيدا نميكنيم، خودتان آن دوران طلائي را يكبارديگرمروركنيد. ببينيد بجز اعدام وكشتار ومصادره واعدامهاي چند دقيقه اي ديوانه معروف خلخالي، وجنگ وخونريزي كه اتفاقا"شما هم بمدت هشت سال مديريت اجرائي آنرا دركسوت نخست وزيري بعهده داشتيد، چه نقطه روشني بچشم ميخورد كه شما را تا اين حد شيفته كرده كه ازچنين دوران سياهي بعنوان دوران طلائي نام ميبريد. وجدان داشته باشيد وبه جوانان ما با حقيقت حرف بزنيد. گرچه كه مسجل است شما هم عضوي از همين قبيله بوده وهستيد، وشيخ مهدي كروبي وهمراهانتان هم،،، درجنبش سبز خودتان ونه جنبش سبز مردم!! خوبست اين نكته بسيارحياتي ومهم را هم مير حسين موسوي وهم كروبي وهم همراهان آنها درهرجايگاه وپايگاهي كه قراردارند، قويا"مد نظرداشته باشند كه يك تفاوت ماهوي واساسي، يا بهتراست گفته شود يك تضاد وشكاف بسيارعميق ميان جنبش سبزي كه شما وهمراهان وهمصداهاتان در درون وبيرون مدعي آن هستيد، با جنبش سبزومتكثرملت ايران وجود دارد كه تا وقتي اين تضاد وتناقض وشكاف بصورت شفاف وآشكارازسوي سبزشما ويارانتان برطرف نگردد، هيچگاه مردم خسته وبستوه آمده ايران ازظلم وجور اين حكومت ونظام فاسد، نميتواند جنابعالي يا كروبي ويا... را مورد اعتماد خود تلقي نمايد. تضاد و تفاوت دراينست كه سبزشما بدنبال حفظ وماندگاري نظام فعلي وقانون اساسي وولايت فقيه ودرنهايت اصلاح آن هستيد كه دوران هشت ساله اصلاحات عدم امكان آنرا نه برملت ايران كه برجهانيان اثبات نمود، وآزموده را آزمودن خطاست. وجنبش سبز ملت ايران كه خودبهترازهركسي ميدانيد اكثريتي بزرگ را تشكيل ميدهد، درپي آنست كه درقالب جنبش سبزودرسايه مبارزات مسالمت جويانه وبدورازخشونت خودبا يك دگرگوني بنيادي يكبار براي هميشه به عمراين بساط فاسد وآدمكش وغارتگر ومتجاوزبه حقوق ملت ايران پايان دهد. اگردرانديشه تان تحقق اهداف چنين جنبش سبزي جاريست بدون هراس ولو با پرداخت هزينه بميدان بيائيد و درعمل آنرا اثبات كنيد. آقاي ميرحسين موسوي وياران بايد بپذيريد كه درب دروازه هاي تاريخ همواره يكباربر روي زنان ومردان بزرگ وآنانيكه ميخواهند نامشان درتاريخ به نيكي و جاودانگي ثبت شود گشوده ميشود. فقط يكبار!

آقاي موسوي شما يكسال است كه بدون توجه به آنهمه خوني كه ازرگهاي جوانان ما فرو ريخت وسنگ فرش خيابانها وسلول زندانها را رنگين نمود، وصدها جوان ونوجوان چون گلهاي نوشكفته بدست دژخيمان اين نظام پرپرشدند، با صدور بيانيه ومصاحبه با سايت كلمه وبعضي خوديهاي خودتان وبا گفتن يك مشت نظريات وتئوري هاي خامنه اي پسند،، جنبشي راكه ميرفت تا تداوم و گسترش همه جانبه به عمراين قوم وقبيله خبيث خاتمه بدهد رابا سياست ورزي مثلا" قانون مدارانه، آنهم درمقابل نظامي كه حتي به ياران وهمكاران ديروزين خودش منجمله خود شما ومهدي كروبي و هاشمي رفسنجاني ومنتظري و... رحم ومروتي روا نداشت، حجاريان فلج را آن سان ناجوانمردانه كه ديديد به زندان ودادگاه ميكشاند، د ستخوش سكون وفترت كرده ايد. مضحك وخنده داراست كه شما ومهدي كروبي ازنظامي كه ازهمان روزاول ظهورش ادامه حيات خود رادرتنش آفريني وسياست مشت آهنين جستجو كرده وبرهمين مبناهم بركرسي قدرت بوده است، فريبكارانه ازچنين رژيمي تقاضا ميكنيد كه براي برپائي راهپيمائي اعتراضي آنهم درحاليكه مردم بجان آمده، خاصه جوانان شجاع اين سرزمين فقط آماده دعوت لفظي شما بودند، تقاضاي مجوزميكنيد. آيابا خود فكركرده ايد كه مردم اين اعمال شما را چگونه تعبيروتفسيركرده و ميكنند؟؟ ولي مطمئن باشيد كه ملت ايران وجنبش سبزواقعي ونه سبزي كه شما منشورش را نوشتيد، با آنهمه هزينه هاي خونيني كه پرداخت نموده منتظرشما يا... نخواهد ايستاد.

آيا براي فرداي چنان روزي كه مردم ايران ((سبزآزاديخواه ودمكراسي طلب)) خودرا ازچنگال اين نظام فاسد وگشتارگررهائي خواهد بخشيد پاسخ قانع كننده اي خواهيد داشت؟؟؟؟؟

22تير89

۱ نظر:

  1. مرگ بر موسوی و خامنه ای که هر دو دستشان بخون چوانان ما آلوده است موسوی هم گهی مثل بقیه بدون عمامه مرگ بر همه اسلامیان تازی

    پاسخحذف