۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

میخواهم دادخواست تاریخی ام را بنویسم!

این سروده حکیم طوس، حضرت فردوسی رابکرات خوانده وخوانده ام. خوانده ام اما هرگزدرپی آن نبوده ام که آنرا حفظ  کنم .  دلیلش هم بدلیل آنچه که جمهوری اسلامی، و مذهبی که پایوران این حکومت، وملایان وفقها وعلامه های پیش ازاینها مثل علامه مجلسی درقرون واعصار گذشته برروند فرهنگ وتربیت ومسائل اجتماعی این سامان گذاشته واوج آن دراستقرارحکومت ولایت مطلقه فقیه وجنایات آن تجلی یافته، مثل روز روشن است.
نمیخواهم این سروده را حفظ کنم، تا هرچه بیشترآنرا بخوانم، وازظلم وجوری که درسایه ظهوراین آئین طی صده های گذشته برنیاکان وگذشته گان ما رفته دور نیفتم ، میخواهم بخوانم که تا وقتی زنده ام ونفس میکشم، تقلیل وتعدیلی درنفرتم از این قوم وقبیله وآئین خونخوارشان بوجود نیاید . حتی وصیت خواهم نمود تا بر خلاف آنچه که طی صده های گذشته رایج بوده، آنرا برمزارم بنویسند.
  من معتقدم که جدای از سروده های حماسی حکیم ابوالقاسم فردوسی که کلیت آن چون خورشید فروزان میتواند روشنی بخش همه تاریکی های فرهنگی این مرزوبوم باشد، براین اعتقاد نیز هستم که این سروده بطورخاص کلید پویائی وفروزندگی همه چیزاین مرزوبوم بوده و خواهد بود. وبدون کمترین تردید وشبهه ای براین باورم که تا جهان زیر ورو شود، روشنی بخش نه فرهنگ این سرزمین ، که میتواند شمع همیشه فروزان فرهنگ بشریت برکره خاکی باشد.  میخوانم واز خود میپرسم  که چرا درادواردور ونزدیک، منهای دوران سیاه ملایان، نیاکان مااز چنین نعمت وبرکتی غفلت ورزیده اند که به چنین سرانجامی  گرفتارشویم؟؟ میخوانم تا بفهمم روشنفکران ونویسندگان ونخبگان این مرزوبوم تا پیش ازجهنم خمینی ساخته که اکثریت شان دراین سیه روزی ملی بفراخوروضعیت وتفکرشان نقش آفرین وثنای خمینی بودندف چقدربا سروده های حکیم طوس آشنائی داشته وآنرا می شناختند؟؟؟ میخوانم تا دادخواست تاریخی خود ونسل سوخته وویرانیهای وارد شده برمیهنم رابراساس آن برعلیه همه روشنفکران همراه خمینی وهم آوا با اسلام ناب سیاسی محمدی را بنویسم وبه محکمه تاریخ تقدیم نمایم. میخوانم تا هربیشترادراک نمایم که روشنفکران ما، نه روشنفکر، که مشتی سیه اندیش و ایران بربا د ده بوده اند.
این سروده که آنرا کلید تمامی قفلهای خورده شده بر فرهنگ وتمدن سرزمینم طی 14 قرن پیش میدانم را روی مانیتور کامپیوترکهنه وقدیمی ام گذاشته ام تا هروقت سیستم را روشن میکنم ،  بجای گفتن هرکلامی، شروع کارم با کلام جاودانه حکیم طوس باشد تاهرچه بیشتربراین حقیقت پی ببرم که پیشینیان ما از دربارهای گوناگون وسلسله های مختلف گرفته تا مسئولان حکومتی چقدر بی مسئولیت وغافل بوده اند!!! چگونه میتوان پذیرفت که مردم عوام رامسئول غافل ماندن ازرهنمودهای این سخنورپارسی گوی وبی همتا برشمرد؟؟؟!!
غفلت وعقب ماندگی، واسارت دردایره یک فرهنگ وارداتی و سراسرخرافی ، آنهم درپناه شمشیر وگردن زدن وازکشته ها پشته ساختن که بعد از14 قرن نتیجه آن در واپسین سالهای قرن بیستم باید گریبان نسل من و چهارنسل دیگررا بگیرد وهزینه ای به درازای تلف شدن جوانی بی بازگشت  ونتایجی مخرب وبنیان کن را بر این سرزمین تحمیل نماید.
میخواهم همواره با خواندن این سروده حکیم خردمند طوس بیاد بیاورم وبیاد داشته باشم که:
به یزدان که گرما خرد داشتیم               کجا این سرانجام بد داشتیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بعنوان نسل سوخته میخواهم بیاد داشته باشم، وهیچگاه تا زنده هستم ونفس میکشم ازیاد نبرم که بدلیل غفلت پدران ونیاکانمان ، وگرفتار آمدن نسل اندرنسل درچنبره مشتی اراجیف وخرافات،  واسارات درفرهنگ وشخصیت سازیهای دروغیینی چون علی و حسین وحسن وتقی ونقی و... چه برسرگذشتگان ما آمده وهم اکنون نیزبعد از14 قرن اسارت ، نزدیک به سی ودوسال است که نسل سوخته من وحداقل سه یا چهارنسل بعد ازمن وتو  و او  درحال سوختن درآتش حماقت حکومتی فاسد ودزد وغارتگر وجنایتکارباشد که  حاصل غفلت تاریخی وپذیرفتن  فرهنگ وارداتی و جنایت پیشه ای بنام اسلام، ومحصول فاسدتری بانام اسلام شیعی بوده است.
آری ، نمیخواهم سروده حکیم عالیقدررا حفظ کنم تا مجبور باشم هرروز وهردفعه که پای سیستم می نشینم آنرا بخوانم وتکرار نمایم که::
به یزدان که گر ما خرد  داشتیم                کجا این سرانجام بد داشتیم.       
آرش – صبحی               ایران   --- تهران        مهرماه 89


در این خاک زرخیز ایران زمین               نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود                   وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان               گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک                          همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد                             ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود                   گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما                     که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان                   کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟                  خرد را فکندیم این سان ز کار
نبود این چنین کشور و دین ما                    کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود                   همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت                   کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر                      گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت              نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت                    که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد                      که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند                        کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم                      کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن                      به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است                           دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم                         برون سر از این بار ننگ آوریم
بیائید بعنوان یک ایرانی  گفتار و سروده های سخنوران بزرگ کشورمان ، بویژه سروده های حکیم طوس و درکنار حضرتشان رباعیات حضرت عمرخیام وغزلیات حضرت حافظ وسعدی و مولانا و خاقانی و ناصرخسرو ودیگرستارگان تابناک فرهنگ این مرزوبوم را جایگزین فرهنگی بنمائیم که بیش از 1400 سال است تسمه از گرده یک مملکت کشیده ودرنهایت هم هیچ ارمغانی بجز سیاهی و تباهی وقهقرا نداشته ، وهم اکنون هم بوی تعفن این گندابه تاریخی که تعلق به آنسوی تاریخ بشری دارد عالمگیرشده رابدور بیندازیم وفلک را سقف بشکافیم و دنیائی نو دراندازیم.

۱۳۸۹ مهر ۴, یکشنبه

فریب وشارلاتانیزم سیاسی، استراتژی احمدی نژاد_ (آرش صبحی)

        
احمدی نژاد بعنوان فردی که پرونده 5 ساله اش مملو از جنایت وخیانت به منافع ملی است ازپایمال شدن کرامت وفضائل انسانی بدلیل اعمال قدرت بگفته او کشورهای استعمارگرو سیستم سرمایه داری، و محرومیت بخش بزرگی از جامعه بشری از زندگی درسایه عشق وآزادی ، ونبود فضای مناسب برای زیستن درپناه صلح وآرامش و... که متاثرازاقدامات همان کشورها بوده وبنابگفته اوهنوزهم درشکل وشمایل دیگری ادامه دارد،  درپشت میزخطابه ملل متحد سخنانی قراء بیان، وبرمخرب بودن موضوعیت چنین سیاستهائی بطورچشمگیری پای فشرد.
*****************************************************************
با توجه به سخنان تبلیغی وبی پایه واساسی که احمدی نژاد درزمینه وجود آزادی درایران بیان نمود که موی بر تن هرانسان باشعوری سیخ مینمود، من معتقدم که رسانه های داخلی که در جایگاه اپوزیسیون قراردارند ضرورت دارد تا با همه محدودیت ها ومحصوریت هائی که برای شان وجود دارد، دراین برهه از زمان وشرایط حاکم بر کشور ضرورتا"با استناد به گفته های خود احمدی نژاد که درسازمان ملل متحد واز پشت یک تریبون مهم جهانی بیان نمود، باید ایشان را در تمامی زمینه هائی که برزبان آورد خصوصا"درمورد وجود آزادی واینکه دشمنانش ازاوآزادترند، او رابه چالش بگیرند. وقتی احمدی نژادازتبعیضات سخن میگوید وبا بیان خودش آنرا محکوم میکند وجامعه جهانی را به رفع تبعیض فرامیخواند. پس ایرانیان ودرراس آنها رسانه ها وشهروندان باید با برشمردن تبعیضات بیشمار درکشوراو را متوجه این حقیقت بنمایند که اگر تبعیض بد است ، بایددرهمه جا ودرهمه ابعادوبطورمشخص درایران تحت ظلم وستم هم بد شمرده شود.
 اگرحق وتو در شورای امنیت ملل متحد یک اشکال بزرگ و نابخشودنی درعرصه بین المللی است واو باصراحت آنرا محکوم وخواستار تجدید نظروبازنگری ولغوآن میشود که بواقع درست هم هست. مبارزین سیاسی ورسانه های مخالف با عملکردهای دولت احمدی نژاد باید با قاطعیت اورا متوجه این مسئله بنمایند که یک چنین اشکال بزرگی درابعادی بمراتب وحشتناکتردرقالب شورای نگهبان درکشورخودمان وجود دارد که بنا به توصیه احمدی نژاد به جامعه جهانی مبنی برلغوحق وتو، بایدشورای نگهبان هم  با توجه عملکردهای فراقانونی اش که در ادبیات سیاسی یک حق وتوی داخلی محسوب میشود، بدلیل اینکه این اجازه را بخود داده ومیدهد تا بتناسب مصلحت ورویکرد خودشان ونه مصالح کشور برهرموضوعی مهر قبولی ومردودی بگذارد، ، آنهم بنا به تشخیص12 نفرکه عمدتا" انتسابی هستند لازمست که دراسرع وقت ملغی اعلام گردد. اگرمرگ خوبست برای همه باید خوب باشد، نه برای همسایه!
احمدی نژاد بعنوان فردی که پرونده 5 ساله اش مملو از جنایت وخیانت به منافع ملی است ازپایمال شدن کرامت وفضائل انسانی بدلیل اعمال قدرت بگفته او کشورهای استعمارگرو سیستم سرمایه داری، و محرومیت بخش بزرگی از جامعه بشری از زندگی درسایه عشق وآزادی ، ونبود فضای مناسب برای زیستن درپناه صلح وآرامش و... که متاثرازاقدامات همان کشورها بوده وبنابگفته اوهنوزهم درشکل وشمایل دیگری ادامه دارد،  درپشت میزخطابه ملل متحد سخنانی قراء بیان، وبرمخرب بودن موضوعیت چنین سیاستهائی بطورچشمگیری پای فشرد.
پرسش اساسی اینست که با این اوصاف آیا میتوان از احمدی نژاد پرسید که تا چه حد خود ایشان به آنچه گفته است مقید و معتقد است؟ اگر به آنچه که درسازمان ملل بیان نمود، اعتقاد دارد، بلافاصله پرسش دیگری بدنبال پرسش اولیه خودنمائی میکند که: پس اینهمه بگیر وببند، اینهمه توپ وتشر وهراس افکنی درمیان ارباب جراید واهالی قلم وبیان، درعرصه موسیقی وسینما وعرصه های دیگر تحت عنوان حفظ آرامش جامعه واینکه از انعکاس حقایق خوداری شود از چه روست؟؟ فریاد بدون خشونت مردم وطرح پرسش رای من کجاست، یا بنام چه کسی خوانده شد، که میتوانست با منطقی بگفته اوالهی پاسخ داده شود، ازچه روی با چنان پاسخ سبعانه ای مواجه گردید؟؟ مگرمردمی که درارزیابی مشکلات کشور، احمدی نژاد را هدف گرفته واکثریت مردم کلیت نظام اسلامی وشخص ولایت مطلقه فقیه رامسئول همه این نابسامانیها میدانند بجزگفتن ونوشتن چه کرده بودند که احمدی نژاد درجایگاه رئیس جمهور بخود اجازه میدهید تا درنهایت بی ادبی بخشی ازآنها رادرحد بزغاله، وبخش دیگرشان را خس وخاشاک بنامد؟؟؟ مگرمیلیونها ایرانی خسته وبستوه آمده ازسیاستهای چالش آفرین وفتنه انگیزدولت مهرورز ودیگرپایوران حکومتی چه گفته ومیگویند که مستحق به غل وزنجیرکشیدن وکشتن میشوند؟ چه چیزی رامطالبه کرده ومیکنند که باید با روشی مشابه کشورهای استعمارگر وزورگو وغارتگرو... آنچنان سبعانه ووحشیانه مورد تعرض قراربگیرند و درهم کوبیده شوند؟؟ ازهیئت حقیت یاب برای اینکه 11 سپتامبرکارچه وکه بوده، که اصلا"هیچ ارتباطی به ماومنافع ملی ایرانیان ندارد یقه چاک میدهید ونعره میزند. اما وقتی درکشورخودمان بحث کمیته حقیقت یاب برای دهها اتفاق ملی ازقتلهای زنجیره ای گرفته تا موضوع 18 تیر78 وماجرای کهریزک ودزدیهای معاونش ودهها مورد دیگرصحبت به میان میاید، از رئیس جمهور گرفته تا رهبرفرزانه ومجلس ونهادهای دیگرهمگی  دستخوش لنکت زبان ومبتلا به آلزایمرمیشوید؟؟  
آقای احمدی نژاد بطورقطع مسبوق براین حقیقت هستند که تمامی آنچه را که ایشان درسفرنیویورک ودرمقابل دوربین رسانه های جهانی بیان نمود را نه ملت ایران، که جهانیان دیدند وشنیدند، وسند بی چون وچرائی شدند که هیچ گریزومجالی هم برای شانه خالی کردن از زیر  هیچیک ازآنها وجود ندارد. بهمین جهت است که باید پاسخ بدهند منهای آن دوجوان آمریکائی که بحق دربیگناهی کامل وبعنوان گروگان حکومت اسلامی برای مبادله یا یازیهای سیاسی یا چانه زنی های پشت پرده یکسال است بصورت غیراخلاقی وناثواب محبوس حکومت اسلامی هستند. باید به این سئوال بنیادین واساسی پاسخ بدهند که موسوی و کروبی وخاتمی و... بعنوان یاران دیرینه رژیم اسلامی و صرفا بعنوان مخالف تقلب درانتخابات چرا باید چنین ناجوانمردانه مورد بی حرمتی و حتی ضرب وشتم وتوهین وبا چنین احکام سنگینی محبوس شوند؟ باید بگویند که صدها زندانی سیاسی مثل عیسی سحرخیز – حشمت الله طبرزدی – نسرین ستوده – ابوالفضل عابدینی – احمد زید آبادی – ارژنگ دادوودی – بهروز جاوید تهرانی –هنگامه شهیدی و بسیاری دیگر که اسامی شان در این مجال ومقال نمیگنجد به چه دلیلی بجز آزادی خواهی وعدالت طلبی ومخالفت با شخص شما ودرنهایت مخالفت با عملکردهای غیرمسئولانه نظام درزندان هستند؟؟ وشما دربی شرمانه ترین شکل ممکن در یک گفتگوی خبری خطاب به خبرنگار میگوئید درایران اسلامی دشمنا نتان از شما آزاد ترند؟!!! کتاب مقدس بدست گرفتن ومعتقد بودتان را باید باور کرد، یا دروغهای شاخداری را که تحویل افکار عمومی میدهید؟؟ بیائید بگوئید.
اگر واقعا" به آنچه که درطی این سفرچند روزه، بویژه مطالبی که ازتریبون مجمع عمومی سازمان ملل متحد بیان کردید معتقدید، باید درعمل آنرا درانظار مردم ایران وجهانیان به اثبات برسانید ولو با هرهزینه ای. فضای عمومی کشور وهمچنین فضای رسانه ای ومطبوعاتی کشور باید بگونه ای دگرگون شود که دیگرشاهد بکیر وببند آشکار وپنهان منتقدین نباشیم. دیگر شاهد ترورهای خیابانی که اخیرا"گریبان دکترسودبخش ودکترسهرابی را گرفت وهمه میدانند که قاتلین این عزیزان کسی بجز سربازان وجنایتکاران گمنام امام زمان نیستند، نباشیم. باید فضای بگونه ای تغییریابد که منطبق با گفته هائی باشد که توسط احمدی نژاد از پشت تریبون سازمان ملل متحد بیان گردید. باید شرلیط اجتماعی درتمامی سطوح اجتماعی از دبستان گرفته تا دانشگاه، وازکارخانجات گرفته تا بازار وغیرو بتوانند فریاد حق طلبی را شان را سربدهند بدون اینکه اوباشان حکومتی و مزدوران لباس شخصی ونیروهای پشتیبان ولایت ( نوپو) با چماق وچاقو وزنجیر واسلحه بجانشان بیفتند وخونشان سطح خیابانها را رنگین نماید. تغییر باید بگونه ای باشد که هم منطبق با منشور جهانی حقوق بشرباشد وهم مورد تائید جامعه جهانی! ایا احمدی نژاد و ارباب عمامه بسرش ولایت مطلقه فقیه ونیروهای پشتیبانش یعنی بخش سرکوبگرسپاه وبسیج وفالانژهای حکومتی قادرند که چنین تغییری را پذیرا شوند؟؟؟
اگرآنطورکه احمدی نژاد درملل متحد اظهارنمود، واقعا" به تکثرگرائی وچند صدائی درکشورمعتقد است، که بموجب عملکردهای 5 ساله اوبسیاربعید وغیرممکن مینماید، بایستی بعد ازمراجعت از نیویورک وبدون فوت وقت و اجتناب ازتبلیغات پوپولیستی درکوتاهترین زمان ممکن شرایط اجتماعی وفضای سیاسی کشوررا بگونه ای دگرگون نمائید که دیگر کسی بخاطر نوشتن و گفتن نقطه نظرات انتقادی که یکی از پارامترهای اولیه وبنیادین جامعه ی تکثرگرا و چند صدائیست،  بااتهامات کلیشه ای همیشگی،  با بگیر وببند، بابازداشت وزندان و وثیقه های 500 میلیونی و... مواجه نشود. آزادی وکرامت، وفضیلت انسانی باید تا آنجا محترم شمرده شود که هیچ فردی بصرف اظهارعقیده وبیان واقعیات درچنبره اتهامات واهی قرارنگیرد وبا یورش سربازان گمنام امام زمان راهی سلولهای انفرادی وسیاه چالهای اوین ورجائی شهروزندانهای دیگر دراقصی نقاط کشور، وتبعید به زندانهای ایذه وبرازجان وچه وچه نشود. نشریه ها ومطبوعه ای بخاطرنوشتن وانتقاد ازعملکرد نهادهای حکومتی درهرجایگاهی که درقانون اساسی نیز برآن تاکید شده،  زیرتیغ سانسوروتعلیق وتوقیف، آنهم با تعبیروتفسیرهای ولائی محمد علی رامین معاون مطبوعاتی منجمد والمغزو فناتیک وزارت ارشاد اسلامی قرارنگیرند.
 وقتی درپشت میزخطابه مجمع عمومی ملل متحد نعره میکشید ومیگوید تبعیض مذموم است. باید معتقد باشید وبپذیردکه تبعیض وزورگوئی درهمه جا مذموم وغیرقابل پذیرش است. منجمله در کشورخودمان که شما درهمان سازمان ملل خودرا بدروغ نماینده ملت آن نامیدید. احمدی نژاد بایستی این واقعیت را درتفکرواندیشه های سرکوبگرانه اش جا بیندازد که مذموم بودن تبعیض نه بعنوان شعاری تبلیغی در تالار سازمان ملل متحد، که درهمه جا ودرهرشکلی مذموم ومحکوم است. احمدی نژاد باید سرش رااززیر برف بیرون بیاورد وببیند که افراد موسوم به لباس شخصی که بعنوان لومپن های حکومتی عمل مینمایند چه ها که نمیکنند، گرچه که همه میدانند که او برهمه این جنایات اشراف کامل دارد. یک مشت افرادی که معلوم نیست ازچه تبار وطبقه ای هستند، دریک حاشیه امن حکومتی دست به هرتجاوز وجنایاتی میزنند، وهمه شان هم دارند راست – راست توی شهرها وخیابانها جولان میدهند. حتی بخشی چشمگیری ازآنها بعنوان پاداش لومپنیسم راهی دانشگاهها هم میشوند تا حکومت بتوانید با توسل به حضورآنها دردانشگاهها به سرکوب دانشجویان واساتید غیروابسته ومنتقد بپردازد. درمقابل مشاهده میشود که وقتی فردی چون مجید توکلی بعنوان یک دانشجوی نخبه دردانشگاه به سخنرانی میرود همین مزدوران شما بااوچه میکنند، وبیدادگاههای شما برای اوبااتهامات واهی چه حکمی صادر میکنند. یا مورد دیگرکه مرز همه تبعیضات رادرنوردیده وباید واژه ای بجز تبعیض برای آن پیدا کرد. ظلمی است که همین چند روز پیش و درزمانی که رئیس جمهورقلابی برای گفتن یک مشت دروغ به ملل متحد رفته بودید برعمادالدین باقی روا داشتند. یک فرد بدلیل گفتگو با مرحوم آیت الله منتظری به 7 سال زندان تعزیری محکوم میشود. تبعیض را در کجا باید جستجو کنیم؟؟ معنا ومفهوم تبعیض در کیش و آئین ومذهب شما آقایان چیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ذراین گفتگو چه مسائلی ردوبدل شده است که مجازاتش 7 سال زندان تعزیری است؟؟؟
 گذشته ازهمه آنچه که بدان اشاره شد، چه تبعیضی بالاترو گویاترازاین که هروقت احمدی نژاد در نیویورک حاضر میشود، بلافاصله شرفیاب محضرمبارک خانم کریستین امانپور خبرنگارسابق  (سی – ان – ان) میشود وآن لاطائلات را تحویل یک خبرنگار بی اطلاع از واقعیات عینی کشوری که با شیبی تند رو قهقرامیرود، بدهد وبا بیانی مشمئز کننده بگوئید که همه چیز روبراه است وکشوربا هیچ مشکلی روبرو نیست!! خطاب به کریستین امانپوربگوید دشمنان من از من آزادترند!!!! و مضحکتراینکه ادعا کند که برای سکینه محمدی آشتیانی رای سنگسار صادر نشده است. یا اینکه قند در دلشان آب شود که به بارگاه خبرنگاری چون لری گینگ میروند تا شاید بتوانند واقعیات ملموس جامعه امروزی ایران را یکصد وهشتاد درجه وارونه تحویل او بدهد تاشاید ازاین طریق افکارعمومی آیالات متحده آمریکا را تحت الشعاع مطالب کذب وعاری ازحقیقت خود قراردهد. اما اکراه وهراس دارند تا درهمان نیویورک رودر روی یک ژورنالیست ایرانی که خیلی بیشترازلری کینگ و امانپور وامثالهم ازنزدیک با نابسامانیهای این جهنم ساخته وپرداخته شما وولایت مطلقه تان آشناست به گفتگو بنشینید!!! مفهوم تبعیض چیست؟  تبعیض را باید با چه معیارهائی سنجید؟؟ فریادآن خبرنگاری که در آستانه ورود شما به تالاراصلی ملل متحد خطاب به شما فریاد برآورد که چرا از مصاحبه با خبرنگاران ایرانی طفره میروید. ( بهمن کلباسی خبرنگار بی بی سی) را بیاد دارید؟ درهمانجا و با شنیدن فریاداعتراضی آن خبرنگاراز خود نپرسیدید که علت این عدم تمایل وهراس که بمعنائی هم میتوان آنرا تبعیض بی چون وچرا ارزیابی نمود درچیست؟؟ چه فرقی است بین یک خبرنگارایرانی یا فارسی زبان، با لری کینگ یا کریستین امانپور؟؟؟ اگراین تفاوتها اسمش تبعیض نباشد، با همان کلام پوپولیسم خودتان بفرمائید، چه نامی برآن میتوان گذاشت؟؟ آنوقت جهانیان وملت ایران بفاصله ای کمتراز 48 ساعت مشاهده میکنند که همان خبرنگاری که برشما و وجود سراسر تبعیض آلودتان می تازد، می نشیند وبا رهبرمقتدرترین کشور جهان یعنی باراک اوباما گفتگوئی حدودا" یکساعته را انجام میدهد. چه بسا که اگردرمیان خبرنگاران همراه شما هم که بطورقطع اکثرشان درزمره سربازان گمنام هستند ازاوباما تقاضای گفتگو مینمود، میتوان تصور نمود که مشاوران ایشان با ارزیابی تقاضا، فرصت چنین گفتگوئی حتما"فراهم میشد.  ببینید تفاوت ازکجا تا به کجاست؟؟؟!!!
بنظرمیرسد که باید تفاوت راازمنظرجامعه شناسی دردوجامعه کاملا"متفاوت ومتضاد مورد بررسی وقضاوت قرارداد. 1- جامعه آزاد ودمکراتیک با حکومتی منبعث از رای ملت بانمادهائی چون رسانه های ازاد وفارغ ازهرنوع سانسور و رهبری چون باراک اوباما. 
2- جامعه استبدادی فاشیستی با پسوند اسلامی با نمادهائی چون زندان واعدام وشکنجه وسرکوب ومملوازدیوارهای بتونی وسیم خاردارکشیده بنام سانسور واختناق درمقابل رسانه ها ومطبوعات بمعنای عام ، با رهبری عناصری عقب افتاده ومتحجربنام روح الله خمینی وعلی خامنه ای درجایگاه ولایت مطلقه فقیه وریاست جمهوری جنایتکار ودروغگوئی چون محمود احمدی نژاد
 وقتی آقای اوباما می پذیردکه با خبرنگارمعترض به احمدی نژاد به گفتگو بنشیند وآن گفتگوی بسیارشفاف راانجام دهد، وچالشها وسیاستهای آیالات متحده آمریکا وجامعه جهانی درپیوند با جمهوری اسلامی رادرمقابل میلیاردها بیننده وشنونده رسانه ای تشریح نماید، هم اهمیت وجوددمکراسی ومحسنات آن دریک کشوررا بنمایش میگذارد،  وهم میتواند یک تودهنی دیپلماتیک به نظرات وپیشنهادات احمدی نژاد مبنی بردست داشتن بخشی از دولت آمریکا در ماجرای 11 سپتامبرباشد. مهمترازآن اینکه دریک جامعه دمکراتیک همانند آمریکا، پایورانش درسلسله مراتب اجرائی و دیپلماسی هیچ ابائی ندارند تا بنشینند ودریک گفتگوی باز وغیرانتخابی (( ازحیث انتخاب خبرنگار ))، افکارعمومی را بدون فرافکنی وجنجال آفرینی درجریان سیاستها وتنشهای موجود وچگونگی برخورد باآنرا با خبرنگاران رسانه ها درمیان بگذارند واگرهم هزینه ای دارد آنرا بپردازند.
 بدون تردید میتوان ادعا نمود اقدامی که آقای اوباما با خبرنگار بی بی سی صورت داد تحسین اکثریت بزرگی ازایرانیان را برانگیخت، چرا که دریک آمارگیری محدود { حدودا"33نفر} که نگارنده این سطور ودونفردیگرازدوستان، پیرامون این قضیه ازاطرافیان خودمان بعمل آوردیم اکثریت مطلق آنها اذعان نمودند که این عمل اوباما تحسین برانگیز وپاسخی بود به کیش شخصیتی که احمدی نژاد دررابطه با گفتگوهای رسانه ای درطول این سفر و5سفرگذشته از خود نشان داد.
درمقابل مصاحبه های بی حساب وکتاب ومتعددی وبسته ای که احمدی نژاد بعنوان محصول وفرآیند یک انتخابات قلابی وفرمایشی در یک حکومت توتالیتر، فاشیستی مذهبی انجام داد. اگربخواهیم مصاحبه های احمدی نژاد وتاثیرات آنرا مورد ارزیابی قراردهیم، باید همان عمل اوباما، احمدی نژاد را شرمگین کرده باشد که به هیچ ادله ای برای اثبات نیاز ندارد. احمدی نژاد بطوراصولی وبا توجیحی عقلانی همیشه درچنین سفرهائی ازگفتگوبا بی بی سی، یا صدای آمریکا یاهررسانه فارسی زبان دیگری که بخواهد با اوبه گفتگو بنشیند وسخنان اورا بطورمستقیم پخش نماید موافق نبوده واگرصد باردیگرهم به اروپا وآمریکا سفرکند امکان ندارد که تن به چنین ریسک بزرگی درعالم سیاست بدهد. این عمل نا شدنی وغیرممکن است، چون احمدی نژاد همواره درصدد است تا درهر گفتگوی مطبوعاتی سوار برجریان باشد وقابل قبول نیست چون او میخواهد هرگفتگوئی را با شارلاتانیزم سیاسی برگزارنماید آنهم بنحویکه همزمان درایران دیده وشنیده نشود. ولی آقای اوباما یا هررهبرکشوردمکراتیک چنین معذوریتی را نخواهد داشت ونمیتواند داشته باشد، ودلیل آنهم بسیار روشن است. احمدی نژاد میخواهد دروغ بگوید. احمدی نژاد میخواهد از هروسیله ای برای اهدافی خاص وجنجال آفرین استفاده کند. درواقع احمدی نژاد همان را می پسندد که با امانپور ولری کینگ وامثال آنها انجام میدهد. چون میتواند براحتی دروغ بگوید وشالاتانیزم سیاسی را بنمایش بگذارد، ولی درمقابل یک رسانه فارسی زبان یا یک خبرنگار فارسی زبان وآگاه غافلگیرمیشود و نمیتواند دروغ بگوید، ولاجرم همواره هراس دارد که مبادا با طرح یک پرسش دریک نقطه ای ازمصاحبه پایش چون ... درگل فرو رود وهمه چیزلو برود. بهمین دلیل است که همواره شاهد بوده ایم که او و گله همراهش درهرسفرخارجی بخصوص سفرهای پرجنجال نیویورک ازچنین رویه ای سود برده اند.  پس با چنین رویکردی تبعا"مصاحبه های احمدی نژاد بایستی بگونه ای برنامه ریزی شود که خبرنگاران انتخابی وگلچین شده باشند، وسئوالاتی هم که قراراست مطرح شودباید ازقبل بررسی شده باشد که مبادا پرسشی درخلاف خواست احمدی نژاد وهیئت همراه باشد. تفاوت دو جامعه باز وبسته را میتوان بخوبی دردورویکرد رهبران ونوع برخوردشان بارسانه ها که دراین سفر بوقوع پیوست را دریافت. همین تفاوت فاحش وملموس خود بیانگراین واقعیت است که درکنفرانسهای خبری شخصیتهائی از جنس احمدی نژاد همواره یک هیت چند نفره مسئولیت دارند تا پیش از هرکنفرانس خبری منهای انتخاب خبرنگاران، سئوالات مطروحه رابازبینی نمایند تا مبادا با طرح یک سئوال پیش بینی نشده، گند قضیه احمدی نژاد وحکومت اسلامی و رهبری وجیک وبوک نظام الهی ولایت مطلقه بیش ازپیش بالا بگیرد و افکار عمومی دریابند که احمدی نژاد نه اینکه نماینده ملت ایران نیست، بلکه او یک عنصر فریبکار ودروغگوست که بر خلاف شعارهایش هیچگونه طرح وبرنامه ای بجز جنجال آفرینی و فریبکاری واقدامات انحرافی وتخریبی نه حالا، که هیچوقت برای صلح وآزادی و آرامش منطقه ای وصلح جهانی که مقبول افکار عمومی باشد،  نداشته وندارد. جامعه جهانی باید به این نتیجه رسیده باشد که هرآنچه احمدی نژادمیگوید و بدان می اندیشد، متاعی است که بجزمصرف داخلی برای طرفداران آگاه وناآگاهش دردرون وبیرون مرزها ارزش واعتبار دیگری ندارد، وجامعه جهانی هرچه دیرتراین واقعیت را دریابد، شاید روزی مجبور شود که هزینه ای بمراتب بالاتر ازآنچه که امروز باید بپردازد را پرداخت نماید.
3شهریور89

۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه

درانتظار قطع پا


در انتظار قطع پا                              {{آرش – صبحی}}
درحالیکه دولت جمهوری اسلامی گونی گونی دلارهای حاصل ازفروش نفت وگاز و مواد کانی ومواد پتروشیمی وغیرو را به حماس و حزب الله و موگابه و بولیوی وجهاد اسلامی حاتم بخشی میکند، ودر حالیکه رهبرحکومت جهل وجنایت وغارت ثروتهای ملی ایرانیان را تحت عنوان حمایت ازسیل زدگان مسلمان پاکستان به آن کشورمیفرستد، اما حضرت شان زورشان میاید که حتی یک سری به زلزله زدگان دامغان وسمنان وروستاهای تابعه بزند واز آنها دلجوئی وکمک های مالی و داروئی و... برای آنها ارسال گردد، گویا وظیفه حکومت اشغالگراسلامی اینست که پوست ملت ایران را بکند وتسمه از گرده شان بکشد وبه دیگران عطا کند تا شاید یک روزی این حاتم بخشی ها دردی از دردهای بی درمان رژیم شان را دوا نماید. زهی خیال باطل!
هموطنان با دقت به شرح حال این خانم که درذیل این یادداشت آمده توجه کنید وببینید وظیفه حکومتی که صفت اسلامی وعدل وقسط را با خود به یدک میکشد درمقابل این زن درمانده که این فقط یکی از میلیونها ایرانی دردمند است چیست؟؟؟؟ زنی که از فرط پیشرفت بیماری درمعرض قطع پا قرار گرفته و قدرت وبضاعت مالی آنرا نداشته و ندارد که به درمان بیماری خود بپردازد، وآنطور که خود نوشته باید درانتظار آن بماند تا با بریدن پایش این درد علاج پذیربه مصیبتی علاج ناپذیر بدل گردد!!
آقای خامنه ای – آقای احمدی نژاد – آی سرداران پروارشده اسلام ناب محمدی که از فرط ثروت حتی انسانیت را نیز فراموش کرده اید. اگرهنوزبه اندازه ارزنی وجدان در درون خود سراغ دارید با دقت به وضعیت این زن بخت برگشته،  وبیماری او، وشرایط اسفناکش نگاه کنید وبا خود بیاتدیشید که حکومت اسلامی شما در قبال این زن درمانده چه وظیفه ای دارد. آیا مخارج درمان بیماری این زن بیچاره ودرمانده یک میلیونیم مبلغی میشود که شما به لاشخورهای تروریست درعراق و افغانستان و لبنان و... میدهید؟؟؟ مگراین نیست که: چراغی که بخانه رواست به مسجد حرام است؟؟ اگروجدان دارید هرچه زودتر بفریاد این زن برسید. اگر بوظیفه وجدانی واسلامی خودتان که بدروغ مدعی آن هستید، هستید!!! بفریاد این زن برسید. که اگرنرسید، ازخدای همین زن بیمار و درمانده واز خدای همه ایرانیان گرفتار میخواهیم که پروردگار قادر وتوانا همین درد وبدترازآنرا نصیب  خود یا یکی از اعضای خانواده تان بکند تا ازغضب خداوند بی نصیب نمانید.
هموطنان گرامی آنچه که باید خطاب به این حکومت جنایت پیشه نوشته میشد، شد. ولی گمان نمیرود که وجدانی دراین قبیله یافت شود که بیاری این زن بینوا بشتابند. سردار صادق محصولی بعنوان وزیرمولتی میلیادر رفاه میتواند با یک تلفن این زن بیمار را دریکی از بیمارستانهای سپاه یا دولتی بستری نماید وهزینه آنرا نیز از همان ثروتهای دزدیده شده ومیلیاردیش بپردازد ویا هزینه را از بیت المال پرداخت نماید. ولی اگراین سردار غارتگر هم نخواهد این کار را صورت بدهد، وظیفه فرد فرد هر ایرانی است تا با کمک مالی بهر مقدار ولو هزار تومان هزینه درمان این هموطن بیچاره را فراهم آورد. شماره حساب وفردیکه مسئولیت این زن دردمند را بعهده گرفته بشرح ذیل میباشد.
IR66 0120  0100  0000 1287  4752  87                         
این شمارۀ حساب با کد سراسری شبا میباشد که از هربانکی میتوان وجه رابه آن حواله نمود چنانچه از شعب بانک ملت قصد دارید حواله کنید فقط ده رقم سمت راست مورد نیاز میباشد
توجه فرمایید حتما بلافاصله پس از واریز وجه مبلغ واریز وکد پیگیری آنرا به ایمیل شخصی مدیر گروه بفرستید
ايميل آقاي جلايريان نازنين
hjallayerian@gmail.com
بنی آدم اعضای یک پیکرند         که درآفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار     دگرعضو ها را نماند قرار
نرجس خاتون ژيانپور 51 ساله ساکن جنوب تهران هستم
حدود 6 ساله که دچار مريضي انسداد مجاري لنفاتيک در پا شدم
از نظر مالي بسيار ضعيف هستم و روزگارم به سختي ميگذرد
سه فرزند دارم – يکي از پسرهايم هم دچار مريضي ذهني است
پزشکان جوابم کردند –
حتي حاضرم پايم را از دست بدهم ولي... آنها حاضر به اينکار نيستند
حتی حاضرم خودم را بکشم،
اما میدانم این گناه بزرگی است و از عواقب آن میترسم
لطفا اگر ميتوانيد به من کمک کنيد و مرا از اين وضع نجات دهيد
اگر پزشکي وجود دارد که بتواند پايم را معالجه کند لطفا با من تماس بگيرد
من هنوز به زندگي اميدوارم و از خدا و شما انتظار کمک دارم
لطفا پزشک متخصص با من تماس بگيرد مرا نجات دهد

شماره تلفن: 09379521193 - 021.33702
   

۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سه‌شنبه






1431سال خرافات وجهل وجهالت ودروغ!                          {{ آرش – صبحی }}
 روایت میرزا آقاخان کرمانی در مورد بحارالا نوار مجلسی

آنچه را که ذیلا" آمده، بعنوان یک سند حماقت و جهل وتاریک اندیشی بخوانید وسپس بیاندیشید وبعد به قضاوت بنشینید. آیا میتوان از ملتی که نسل اندرنسل با چنین چرندیاتی بعنوان سنت وفرهنگ توامان زیسته انتظار داشت که خمینی واندیشه های سیاه اش برفرهنگ ریشه دار این ملت تسلط پیدا نکند؟ طی قرنها، لااقل از صفویه به اینسو،تمامی این پرت وپلاها را اسلاف خمینی  وخامنه ای و... که نزدیک به سی ودوسال است دارند براین ملک وملت حکم میرانند در مکتب خانه ها ومدارس صده های گذشته وحتی تا بعد ازمشروطیت با ترکه وفلک کردن درمغزکودکان ونونهالان که اجداد وپدران وپدربزرگهای ما بوده اند فرومیکردند، میتوان تصورنمود که نتیجه این فرهنگ ضد روشنی وضد بشری چه باشد؟؟؟ بسیارند ایرانیان تحصیل کرده که پسوند روشنفکرومحقق ونخبه وکنشگرتاریخ را هم با خود یدک میکشند، اما هیچ وقت دیده وشنیده نشده است که بیایند و این مهم را به چالش بکشند. چه در زمان شاه و چه در زمان خمینی. خاصه آنزمانی که خمینی در قید حیات بود. این حضرات هیچگاه نیامدند اذعان نمایند که مردی چون رضاشاه درچنان برهه ای که باید گذار ازسنت صددرصدی، به دنیای مدنیت یابقولی مدرنیسم صورت می پذیرفت، آن مرد بزرگ ومیهن دوست برای زدودن چنرندیاتی از این دست که چون اختاپوس بر پیکرجامعه چنگ انداخته بود و شوربختانه کم هم نبوده و نیست، چه عذابهائی را که تحمل نکرد. چه ها که نکشید، ولی متفکرین و تاریخ نویسان ما هنوزهم بدلیل همان لجاجتی که نسبت به آن مرد داشتند وهنوز هم دیده میشود که دارند،، خیلی بندرت وشاید نزدیک به صفربخود اجازه داده ومیدهند تا به این درد ورنجها که آن مرد کشید بپردازند!!؟ هرچه که گفته شده ومیگویند بدی هاست ، و،  بدیها. هیچکدام ازاین روشنفکران ومحققان و... ننوشته ونمیگویند که محمدرضاشاه فقید برای اینکه مزخرفاتی ازاین دست را که بجز تحمیق وفریب مردم هدف دیگری نداشته ازمتون کتب درسی حذف شود، چون پدرش چه رنجهائی را که برجان نخرید. متاسفانه هنوزبحث 28 مرداد 32 خوراک تبلبغی بخش اعظم جامعه روشنفکری ماست، ولی هیچگاه اززبان انبوه روشنفکران ومحققین بجز دریک مورد که باید از آن نام برده شود(( دکتر ماشاالله آجودانی)) نویسنده کتاب مشروطه ایرانی،  دیده وشنیده نشده است که این لشکر روشنفکری حتی برای اینکه بگویند ریشه آن رویداد نیز یک پایه اساسی اش درعقب ماندگی فکری مردم بوده، بنا بدلائل سیاسی ومسلکی شان وشاید هم همان لجاجت تاریخی حرفی نمیزنند. باید بگویند که چرا چنان اتفاقاتی شکل میگیرد و ریشه درکجا دارد؟ باید به این موضوع تاکید نمایند که آیت الله کاشانی هم از جنس علامه مجلسی  در دربار صفویه بوده، واحمد جنتی واحمد خاتمی واژه ای و لاریجانیو رهبر معظم وغیرو هم از همان جنسی هستند که شیخ فضل الله نوری بوده است، که درماهیت  وجوهره فکری هیچ فرقی با هم ندارند.
اگر ومگرهای فرا وانی هست که اگرآنها برای مردم روشن میشد، بعنوان مثال متون کتابهائی چون کاشف القطاع وکشف الاصرار وولایت فقیه وحلیتل المتقین برای مردم بی خبراز تاریخ کشورشان کالبد شکافی میشد، چه بسا که نسل انقلاب وبخش بزرگی ازمردم ناآگاه که از منظردین داری بخیابانها ریختند، درخانه مینشستند و نمی آمدند واین فاجعه ملی تاریخی گریبان این سرزمین را نمیگرفت. البته جدای از نان به نرخ روز خورها،  بجز آنهائی که سینه زدن درزیر پرچم یزید وامام حسین برای شان فرقی ندارد. واحزاب 15 – 20 نفره ودسته جات چپی وراستی،  وفرصت طلبهائی که بدون اینکه به عمق و محتوای نادانی وکج فهمی خودشان پی برده باشند، دل درگرو حرفهای خمینی نها دند آمدند تا شاید ازاین نمد برای خودشان کلاهی بدوزند.
اگر افرادی چون صادق زیبا کلام که خودشان را روشنفکر واستا د دانشگاه در دانشگاههای جمهوری اسلامی میپندارند که کامران دانشجو مختصات آنرا برشمرده. نگارنده بعنوان یک ایرانی معتقذم که نقش روشنفکرانی ازجنس زیبا کلام که فراوان هم هستند، درهمین قرن بیست و یکم که اکتشافات علمی بصورت ثانیه ای بسوی پیشرفت درحرکت است،  بجز خیانت به این ملک وملت هیچ معنائی بجز کاسه لیسی و تملق گوئی وتخریب وخیانت به کشور نخواهد داشت. پس چه بهترکه اندیشه چنین روشنفکرانی که چندان تفاوتی با اندیشه های مجلسی وجنتی و... ندارد گل  گرفته شود، تا نتوانند مروج مزخرفاتی ازاین دست درقالب مدرن آن باشند.
در انقلاب 57و روزها وهفته ها وماههای قبل از22 بهمن کدامیک از نویسندگان وروشنفکران وشاعران وکنشگران واساتید دانشگاهها که شب های شعر گوته را تشکیل میدادند واز همان فردای سلطه خمینی و دستاربندان همراهش که ملتی را به اسارت یک فرهنگ غیرایرانی وضد بشری درآورند،  اکثرقریب به اتفاق شان عطای رفتن را برلقای ماندن ترجیح دادند وفرار رابرقرار. کدامیک ازاین خانهما وآقایان مهملات کتاب 24را   جلدی بحارالانوارملا محمد باقرمجلسی را خوانده بودند واین چرندیات را درشبهای شعر گوته یا در درروزنامه ها ونشریات و مطبوعه های دانشگاهی به نقد وچالش گرفته بودند تا جوانان ودانشجویان آرما نخواه ودرجستجوی آزادی، اما ناآگاه ازپیشینه این قبیله آدمخوا ردانشجویان و اقشار جامعه را آگاه نمایند؟؟ نتیجه این تعلل بکجا انجامید، وانقلاب بجز ویران کردن مملکت چه قدم مثبتی در جهت اعتلای کشوربرداشته است، وهم اکنون هم درلبه پرتگاه سقوط قرارگرفته که فکرش هرایرانی میهن دوستی را تکان میدهد.
کدامیک ازحضرات منتقد یا مخالف قلم بدست و بعضا" تریبون دار وپشت دوربین نشین، یا مردم عادی بیاد دارند که آخوندهای فریبکارآنزمان، وحاکمان کنونی که درپناه سرنیزه وشکنجه وتجاوز وزندان اعدام برمردم حکومت میکنند، حتی شخص آیت الله خمینی در دوران پیش ازآشوب 57 بر محراب ومنبر چرندیات مجلسی یا نراقی ویا دیگراسلاف پلیدشان را برای مردم ایران بازگو کرده باشند؟؟ هرچه بود وگفته میشد، یا امام حسین بود وشهادت، ویا علی بود ورشادت. حتی شریعتی که درآنزمان در زمره روشنفکران قرارداشت، درعین حالی که بعضی اورا یک دگراندیش دینی، یا مذهبی مدرن می خوانددش درجایگاه خود (( حسینیه ارشاد)) حتی یکبار دهان به مذمت خزئبلاتی ازاین دست باز نکرد. همه چیز زوم شده بود روی زر و- زور – تزویرکه نوک تیز آن نیزدرچهارچوب همان دشمنی و لجاجت متوجه زشتی هائی بود که چه بسا پادشاه هیچ اطلاعی از آنها نداشتند.
قریب هزاروچهارصد واندی است که یک ملت فرهنگ وتمدن ساز درگیر یک برهوت فرهنگی است که میراث ملا نراقی وعلامه مجلسی و فلان شیخ وبهمان آیت الله که آخرین آن روح الله خمینی واعقاب اوبعنوان اسلام عزیزبرای این مرز وبوم به ارمغان آورده اند! آیا درچنین برهوتی که شوری خاکش هر بوته وهر نهالی را میخشکاند، میتوان انتظار روئیدن یک شاخه گل رز، یا هرگل زیبا و خوشبوی دیگری را داشت؟؟ آیا چنین انتظاری عبث وبیهوده وعمربرباد ده نخواهد بود؟؟
من نمیدانم این چهارده قرن چند نسل را دربرمیگیرد. اما آنچه که مسلم مینماید اینکه: چنین لاطائلاتی راازهمان دوران کودکی درخانه ودبستان و دبیرستان بعنوان حدیث وروایت نبوی وعلوی با همه امکانات وحواشی امنی که ملایان دراختیار داشته اند درمغزتمامی  نسلها ولوبا ضرب وزور و شمشیر وفلک وشلاق وغیرو فرومیکرده اند. فرومیکردند تاهم بتوانند با روضه خوانی وطرح این قبیل مزخرفات به مفت خوری چندین صده ای شان ادامه بدهند، وبموازات آن قادرباشند تا درانتظارفرصت و زمینه مناسب برای یک سلطه جوئی آنهم درشکل وشمایل یک حکومت بمانند که شاهد بودیم این انتظار شوم دربهمن 57 تحقق یافت وخمینی با حمایت بیدریغ اربابان سنتی و خارجی روحانیت توانست با فرارسیدن آن فرصت یک ملت را بفریبد وبراریکه قدرت سوار وتا امروز نزدیک به سی و دوسال است که درسایه انواع واقسام جنایات چهار اسبه مشغول تاختن درعرصه سیاسی کشور هستند. نکته جالب دراین ماجرائی که برای این مردم واین کشور پیش آمد دراینست که خمینی درچنان فرصتی که بدست آمده بود، استادانه توانست تا درآن مقطع تاریخی مجموعه روشنفکران ودانشجویان واساتید دانشگاه وروزنامه نگار ونویسنده وشاعرو احزاب چپ وراست را فریب بدهد و چنین بلائی را که از دست هیچ دشمن خارجی ساخته نبود رابرسر این سرزمین وملت نجیب آن بیاورد.
من وبا احتمال قریب به یقین کثیری ازهموطنان زخم خورده ازاین حمله واشغالگری ملایان بی وطن، خاصه ایرانیان نسل سوخته، قویا"براین باوریم وباورند که ملت ایران دراین قماربزرگ ویرانگرهمه آنچه را که طی نسلهای گذشته ودر دوران دو پهلوی شالوده ریزی واندوخته کرده بودند، مخصوصا"درزمینه فرهنگی وصنعتی واقتصادی با ظهوراین بلای خانمانسوزازدست داد. اما وقتی به گذشته وتاریخ مغفول مانده نگاه میکنم با خود می اندیشم که وقتی ملتی از گذشته خود بی اطلاع باشد مطلقا" قادرنخواهد بود تا برای آینده خود افق روشنی راتصویر نماید. وبهمین دلیل براین گمانم که شورش خمینی اگر همه چیزاین ملت را برباد داد، ولی این راه را گشود تا پس از برافکندن این مهلکه ملی، قاطبه ملت ایران قادر خواهند بود تا در یک قیام زمان بندی شده کوتاه مدت ومیان مدت ودراز مدت فرهنگی – اجتماعی – سیاسی – اقتصادی - تمامی انرژی و همت وغیرت وعمر خود را مصروف آن نمایند تا دریک کارزارفرهنگی ریشه دار و همه جانبه ریشه این درخت تناور 1400 ساله را که میوه تلخ و سمی آنرا همه ایرانیان چشیده اند را بدرازای تاریخ این سرزمین بخشکاند.
ایرانیان دریافته اند که تا اندیشه های تابناک وفروزان بزرگانی چون: حکیم طوس – خواجه شیراز -  نظامی – عطار – خیام – مولانا- سعدی و دیگر اندیشمندان این سرزمین که چون خورشید بر آسمان علم وادب وفرهنگ جهان میدرخشند، جایگزین چنین فرهنگی که بجز تاریک اندیشی وجهل وجنون وغارت وکشتارهیچ ارمغانی بهمراه نداشته است، نشود،  باید مطمئن باشیم که برای نسلهای بعدی ولو ده نسل دیگر ممکن است که این تراژدی ضد ایرانی باردیگربشکل دیگرتجلی یابد. پس بایداز هم اکنون  بفکرآنزمان باشیم واجازه ندهیم که این درخت خشکانده شده بار دیگر جان بگیرد وشاخ وبرگی بربدنه خشکیده آن نمایان گردد 
23شهریور89 

روایت میرزا آقاخان کرمانی  درمورد بحارالانوارمجلسی
اگر یک جلد کتاب از 24 جلد کتاب بحار الانوار علامه مجلسی را در هر کشوری انتشار بدهند ، دیگر امید نجات برای آن ملت کم است . حالا تصور کن که هرگاه 24 جلد از این کتاب در میان ملتی منتشر شود !
محض ازدیاد بصیرت, یکی از حدیث های مهم این بحارالانوار را نقل می کنم که مُشت نمونه خروار باشد .
علی علیه السلام در غزوه صفین ، قصد عبور از نهر فرات را داشت ولی معبرش معلوم نبود . به نصیر بن هلال فرمود برود کنار فرات ، واز طرف من ماهیی به نام کرکره را صدا کن ، و از او محل عبور را بپرس . نصیر اطاعت نمود و بر کنار فرات آمد و فریاد برآورد که یا کرکره ، بالفورهفتاد هزار ماهی سر از آب بیرون آوردند ، لبیک لبیک ، چه می گویی                                                                  
نصیر جواب داد ، مولایم معبر فرات را می خواهد ، هفتاد هزار ماهی آواز برآوردند که ما همه کرکره نام داریم ، بگو این شرف در حق کدامیک مرحمت شده است تا اطاعت کنیم . نصیر برگشت و ماجرا را به عرض مولایش علی رسانید
فرمود ، برو کرکرة بن صرصره را بخوان . برگشت و ندا داد . این بار شصت هزار ماهی سر برآوردند که ما کرکرة بن صرصره هستیم ، این عنایت در حق کدام شده است؟                                                            ؟     
نصیر برگشت و پرسید . فرمودند ، برو کرکرة بن صرصرة بن غرغره را بخوان . نصیر بازگشت و چنین کرد . این بار پنجاه هزار ماهی و ماجرای پیشین تکرار شد                                          .
برگشت و مولا گفت : برو کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة را بخوان . تا اینکه در دفعه هشتم که فریاد برآورد ، ای کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة بن جرجرة بن عرعرة بن مرمرة بن فرفرة !                                                       
آن وقت ماهی بسیار بزرگی سر از آب برآورد و قاه قاه خندید که ای نصیر ، به درستی که علی ابن ابیطالب با تو مزاح فرموده است ، زیرا او خودش همه راه های دریا و معبر ها و دجله ها را از ماهیان بهتر میداند ، ولی اینک به او بگو که معبر فرات آنجا است                                    
نصیر برگشت و صورت حال را عرض کرد .
حضرت فرمودند ، آری من به همه راه های آسمانها و زمین آگاهم . پس نصیر صیحه زده غش کرد . و چون به هوش آمد فریاد برآورد ، شهادت میدهم که تو همان خدای واحد قهاری . و آنگاه حضرت فرمود . چون نصیر کافر به خدا شده ، قتلش واجب است . آنگاه شمشیر از غلاف کشید و گردنش را بزد .   
( حدیثی در بحارالانوار علامه مجلسی معتبرترین و بزرگترین منبع مذهبی شیعیان )
خردمند کاین داستان بشنود                                                               
به دانش گراید ز دین بگسلد

۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه

روز قدس، شکستی دیگر! {{آرش – صبحی}}

خسته ام اما امیدوارترازگذشته، گذشته ای بدرازای سی ویک سال واندی. از صبح ساعت 9صبح لباس پوشیدم وازخانه زدم بیرون. روز قدس بود وباید ازنزدیک می دیدم که با آنهمه تبلیغ و سروصدائی که نظام ولایت مطلقه فقیه از روزها وهفته ها پیش برای روز قدس انجام داده بود نتیجه اش چیست وجمعیتی که باید میامدند تا روزقدس را گرامی بدارند وسنگ غزه وفلسطتینی ها ولبنانی ها رابرسینه بزنند ونعره مرگ برآمریکا واسرائیل سربدهند، چه میزان است؟؟ الآن که دارم این سطور را مینویسم ساعت 45/2بعدازظهراست.


چون بموجب تجربه سالیان درازخاصه چهار- پنج سال اخیرمیدانستم که ازکجا شروع کنم، ابتدا سری زدم به اطراف استادیوم آریامهرکه امروز آزادی می نامندش. تصورکنید ازشرق این استادیوم اتوبوس پارک شده بود تا جنوبی ترین نقطه این استادیوم. وقتی از نیمه مسیرشمارش را آغاز کردم، توانستم 250 اتوبوس را دریک سمت خیابان بشمارم. واین درحالتی بود که پارک اتوبوسها بصورت دوخته شده بهم ودرهردوسوی این مسافت پارک شده بودند وازهمان ابتدا تا انتهای پارک اتوبوسها هم یک مامور انتظامی درکنارهراتوبوس مستقرشده بود تا مبا دا کسی بتواند ازاین حقه بازی بزرگ تصویر یا فیلمی تهیه نماید. دوربین داشتم، دوربین تلفن همراهم را نیز آماده کرده بودم تا اگرفرصتی دست بدهد عکسی بگیرم، ولی حجم ماموران استقراریافته دراین منطقه بحدی بود که هرگونه اقدامی دراین زمینه را غیرممکن نموده بود. با این توضیح کوتاه میتوانید حدس بزنید که تعداد اتوبوسهائی که سیاهی لشکرروز قدس را ازشهرستانها به تهران آورده بودند ازهزار میگذرد واگرمحموله هراتوبوس 36نفردرنظرگرفته شود، چیزی حدود 36هزارنفرساندیس خور ومزدبگیردرزمره مسلمانانی بودند که از اینجا وآنجا بتهران آورده شده بودند تا بتوانند صحنه را پرکنند وسیمای ضرغامی با هلیکوپتر آنهم از ارتفاع بسیار بالا با تلفیق درختان وجمعیت سیاهی لشکرروزقدس را شاید بتواند بصورت میلیونی بتصویربکشد.

به خیابان شاهرضا یا انقلاب فعلی آمدم جمعیتی متفرق درحرکت بود که با جسارت میتوان عده شان را از200هزارنفربیشتر برآورد نمود. موضوع جالبی که بسیار مورد توجه مینمود، این بود که برخلاف سالهای گذشته هیچ نشانی از سکوهای متعد د نصب دوربین های تلویزیونی بچشم نمیخورد واز ایستگاههای شربت وچای صلواتی هم خبری نبود. گویا خود صحابه ولایت مطلقه هم دریافته بودند که این روز قدس بیش ازاینکه روز حمایت از مردم فلسطین ولبنان وغزه و...باشد، روزاثبات مرگ محتوم رژیمی است که سال گذشته درچنین مناسبتی مردم ایران تابوت آنرا ساختند، وآنچه مانده خاک سپاری آنست که آنهم بزودی وبه همت ملت ایران صورت خواهد گرفت.

سرکی هم به خیابان آزادی زدم تا ببینم آنجا چه خبراست . هنوز100متر جلو نرفته بودم که متوجه شدم خیابان آزادی هیچ شباهتی با آزادی حتی دوسال پیش ندارد. اگرهم کسانی راهی دانشگاه بودند بحدی نا ذل ومحدود بود که اصلا" بچشم نمیامد.

راهی خیابان کاخ یا فلسطین کنونی شدم. درآنجا یک سکوی نصب دوربین تلویزیون نصب شده بود که دراطرافش هم افرادی مثل سردار رویانیان وچند نفر لباس کاراته پوشیده جمع بودند ومجری که نه،، مزدوربرنامه بفاصله های چند دقیقه ای آنها را بسکو دعوت میکرد تابا آنها درمورد این نمایش شکست خورده ومسخره بگفتگو بپردازد. بعد از یک توقف حدودا" 40 دقیقه ای راهی خیابان انقلاب ازطریق خیابان کاخ شدم . وضعیت بحدی فضاحت بار بود که یکنفرازنان خوران با بلند گوی دستی از مردم میخواست که سعی کنند بصورت فشرده وگروهی بسمت دانشگاه بروند. نه یکبا ر که مدام این خواسته را تکرارمیکرد. به نزدیکی های دانشگاه که رسیدم، متوجه شدم که درفاصله 20 متری به تقاطع فروردین با انقلاب هم یک سکوی نصب دوربین گذاشته اند تا بتوانند ازآن بالا با شگردهای فیلمبرداری مردمی را هم که هیچ ارتباطی با روز قدس نداشتند را بتصویر بکشند تا شاید بتوانند یک فیلم آبرومند برای پخش از سیمای اسلامی که مدتهاست رسانه ملی برآن نهاده اند، مهیا نمایند. ولی همه آنهائی که امروز درآن مناطق بودند وبرای ارزیابی موضوع آمده بودند، حتی همان مزدوران وحقوق بگیران رژیم هم دریافتند که روز قدس امسال بواقع روز بی حیثیتی وعدم مشروعیت درنزد مردم وعناصرریز ودرشت خودشان بود.

بدون اینکه بخواهم از مسیر انصا ف خارج بشوم باید بگویم که رژیم جمهوری اسلامی با تمامی طرفندهائی که بکار برده بود امروز با یک شکست مفتضحانه روبروگردید که شاید حتی فیلم آنرا هم از سیمای کریه نظام پخش نکنند. آنچه مسلم است اینکه تمامی کارگزاران رژیم بخوبی براین امر واقفند که نهران امروز با احتساب حاشیه نشینان بالغ بر 15 میلیون جمعیت را درخود جای داده، ودرچنین شرایطی رژیم ناچار میشود که برای برگزاری یک مراسم بزعم خودشان جهانی شده سیاهی لشکرمراسم را با اتوبوس از اینجا وآنجا بیا ورد وبا همه تبلیغاتی که انجام داده بود نتوانسته بود از یک شهر 15 میلیونی حتی پانصد هزار نفر آدمی را که با میل خودشان حاضرباشند به چنین مراسمی بیایند را بصحنه بیاورد. آیا این بدان معنا نیست که زمان خاکسپاری این رژیم سفاک وخونریز وجنایتکار فرارسیده است؟؟

ولی تا بچشم میامد نیروهای سرکوب ولباس شخصی بود که درهمه جای تهران ازاتوبان اشرفی اصفهانی بگیرید تا میدان صادقیه، ازکریمخان زند گرفته تا میدان هفت تیر، ونقاط دیگرشهربصورت انبوه ودرهم فشرده بچشم میامد وهر جنبنده ای را زیرنظرداشتند تا مبا دا از این نما د ها که باید اسم آنرا مهمترین شاخصه شکست رژیم تلقی نمود، وازاین لشکرکشی عظیم بوسیله شهروند خبرنگاران که یکی شان هم خودم بودم، گزارشی تصویری تهیه شود. شاهد بودم در میدان ولیعصرماموران انباشته شده دران منطقه با هجوم بیک جوان که ازشرق میدان مشغول عکس گرفتن از این نیروها بود برسر اوریختند واولین کاری که انجام شد این بود که یکی از لباس شخصی ها که ظاهرا" اطلاعاتی مینمود دوربین اورا گرفت وبا موتور گریخت وماموران گلادیاتور مانند انتظامی هم اورا به آنسو کشاندند، ومن چون با وسیله نقلیه بودم نمیتوانستم بایستم تا نتیجه را دریابم.اما نتیجه مشخصی که میتوان از همین برخورد دریافت اینکه،، این رژیم درمانده وبیمار رو با حتضار چقدر هراسان وبی آینده شده است که حتی از یک دوربین موبایل با فرض اینکه ممکن است عکس آن بعنوان یک سند رسوائی دیگربرروی شاهراه جهانی ارتباطات قراربگیرد بوحشت افتا ده واقدام به چنین لشکرکشی وبگیروببندی مینماید.

امیدوارم که آن گروه از کارگزاران ذوب شده در اندیشه های سیاه ولایت مطلقه که مورد اعتما د او قراردارند و امروز درصحنه بوده اند وبار دیگرشاهد بصدا درآمدن ناقوس مرگ رژیم بودند، بروند وحکایت را آنطورکه بوده است را برای ایشان که درکاخ تارعنکبوتی چهارراه آذربایجان منتظرشنیدن اخبار مورد پسندش میباشد، بگویند،، وازسرداررشید اسلام ضرغامی بخواهد که بخشی از فیلمهای حقیقی امروز را بنمایش درآورند تا دریابند که مرگ این نظام درکلیت اش با تمامی توپ وتشرها وبزن وبکشهائی که انجام داده است چقدرنزدیک ومحتوم است.

12 شهریور1389

مزار امير كبير كجاست ؟ {{ آرش – صبحی}}

من نمیدانم که چند درصد ازایرانیان بدانند که مزار اين بزرگمرد دوران ناصری که با فرمان ناصرالدین شاه وبا توطئه چند تن از میرزاها وعمامه داران درباری چون حاج میرزا آقاسی وحاجب الدوله و... درفین کاشان خونش تاریخ ایران را رنگین نمود در كجاست ؟ براستي هرگزاین پرسش بسيار مهم دراذهان مردم ایران که هزاروچهارصدسال است که برای کشته شدن امام حسین وعلی وامام رضا و... برسروسینه میزنند وبرای سالروز تولد یا مرگشان درتقویم این مملکت تعطیلات فراوان بچشم میخورد، اصلا" به این موضوع اندیشیده اند كه مزار يكي ازبزرگترين شخصيتهاي ترقی خواه اين سرزمين بنام ميرزا تقي خان اميركبيرکه درچنان دوران تاریکی دارالفنون را بنیاد نهاد دركجا قراردارد؟ درعصری که ملایان ساخت مدرسه را حرام میشمردند. درعصری که میرزا حسن رشدیه برای ساخت مدرسه و تحصیل علوم جدیده محارب وضد دین و نامسلمان شمرده میشده وحکم ارتداد هم برای او صادر میشود. درعصری که ملایان زنگ مدرسه را بدلیل شباهت با زنگ کلیسای عیسوی حرام اعلام کرده بودند و باید بجای زنگ از بوق وشیپوراستفاده میشد. درچنین عصری که تاریکی برگستره کشور مستولی بوده، بنیان گذاری دارالفون یعنی اعلام جنگ تمام عیار با مشتی ملای مفت خور وعافیت طلب که حاصل آن اتفاقی بود که درفین کاشان رخ داد، ونسل ما دردهه های پایانی قرن بیستم ((بهمن 1357)) بدلیل عدم شناخت تاریخ کشورمان آن فریب بزرگ را باور کردیم تا به امروز داریم تاوان آنرا می پردازیم. وهمراه با نسل ما دو نسل دیگر در آتشی سوخت ودارد میسوزد که نسل ما هیزم بیار آن بود.


بااحتمال قريب به يقين شايد بسياري ازهموطنان گرانقدرمان ندانند كه اين شخصيت بزرگ واحتمالا" بي بديل در عصرناصری پس ازاينكه بفرمان ناصرالدين شاه درفين كاشان بقتل رسيد درچه مكاني بخاك سپرده شده است؟!!

تعجبي هم ندارد. به این دلیل که دركشوري كه مردمش ازتاريخ خودبي اطلاع باشد همان برسرش ميرود كه خميني را درماه ببيند وبا چشم وگوش بسته فرياد روح مني خميني سربدهد وآن به سرش بيايد كه نزديك به سي ودوسال است دارد تاوانش را پس ميدهد.

غصه هم نباید بخوريم چون بسیارند کسانیکه مثل من و شما هستند، اما اینکه چرا چنین است وچنین بوده جای تاسف فراوان دارد .

میرزا تقی خان امير كبير صدراعظم ايران در زمان ناصر الدين شاه كه با دسيسه هاي يك سري وطن فروش وطماع که هیچ متاعی بجز مردم فریبی وعقب نگه داشتن جامعه ومردم نداشتند وندارند ونخواهند داشت ، در حمام فين كاشان به قتل رسيد، ودرعراق ودرشهر كربلا به خاك سپرده شده است.

اين كه چرا او راشبانه وبطورمخفی به كربلا میبرند وبخاک می سپرند، براي هرایرانی میهن دوستی میتواند یک سوال با اهمیت وکلیدی باشد. اما وقتی به چند وچون آن می اندیشم، به این نتیجه میرسم که بازهم ملایان وتوطئه گران آنروزی که امروز ماهیت وسرشت پلیدشان را در کلیت وشکل نظام جمهوری اسلامی مشاهده میکنیم وبالغ برسی ویک سال واندیست که داریم ظلم وجور وخباثت وکشتارگری وفرهنگ ستیزی و ضدایرانی بودن شان را با گوشت وپوست واستخوان لمس میکنیم، قطعا" با قدرتی که درآنزمان داشته اند، با این دسیسه که بجز بودن اسمی از امیرکبیر دراین سرزمین چیزی وجود نداشته باشد، کالبد بی جان یک چنین شخصیتی را به کربلا میفرستند وبخاک می سپرند تا مبادا مزارش تبديل به یک ميعادگاه و نمادی برای مقابله با ارتجاع وفساد درنزد ایرانیان بشود.

چگونگی اینکه درآنزمان با توجه به تنگناهای شدید ارتباطی ونبود راههای مناسب وامکانات لازم جهت اینگونه اقدامات بویژه حمل جسد یک شخصیت مطرح سیاسی آنهم بفاصله ای کوتاه به عراق منتقل میگردد سئوالهای فراوانی وجود دارد که شاید پاسخ دادن به آن چندان سهل وآسان نباشد، اما ازیک منظرمیتوان به اهمیت این جابجائی پی برد که درحکومتی چون حکومت قاجاربخصوص دردوران زعامت ناصرالدین شاه برکشوری عقب مانده وفقیرکه معتقد بوده {{ نوکرهائی میخواهد که نتوانند بین کلم و بروکسل تشخیص قائل شوند}} آقایان به اصطلاح علما وروحانیون با همراهی فراشان درباری ونوکرانی ازجنسی که قبله عالم طلب میکرده، دست به چه اقداماتی زده تا این جابجائی صورت بپذیرد وکالبد این مرد بزرگ به عراق منتقل شود!!

درنظربگیریم که طی سی ویک سال گذشته چند میلیون ایرانی بمنظورمثلا" زیارت عتبات وعالیات وبوسیدن ضریح امامان مدفون درآن سرزمین بکشورعراق رفت وآمد داشته اند. حال اگرازهمین جمعیت میلیونی و ... سئوال شود که آیا سری هم به مزار مردی چون میرزا تقی خان امیرکبیر زده ای، با قاطعیت میتوان تصورنمود که ازخیل این جماعت ... حتی یک درصدشان هم نمیدانند که مزار چنین شخصیتی درآن کشور قراردارد، اما حاضرند که برای زیارت قبرامام حسین وتقی و نقی و فلان وبهمان به کربلا بروند وبا بمبهای کنار جاده ای و چه و چه تکه تکه بشوند. شما را بخدا قسم خودمان به قضاوت بنشینیم وازخودمان بپرسیم که چرا باید رضا شاه کبیر و محمد رضا شاه فقید وامیرکبیرمان در مصر وعراق مدفون باشند، ودرمقابل شاهد باشیم که با ثروتهای ملی مان که متعلق به این ملت است، برای شخصی چون روح الله خمینی که همه چیز این کشوررابه قهقرا برد وسنگ بنای یک حکومت ضد ایرانی را گذاشت چه گنبد وبارگاهی میسازند، تا گروهی احمق ونادان وغافل از حقایق هم بروند وآنرا زیارت کنند.

نگارنده بعنوان یک ایرانی بخش بزرگی ازاین عقب ماندگی وغفلت ملی – تاریخی را درزمره نقاط ضعف نظام گذشته میدانم که جای حرف بسیار دارد. خوب بیاد دارم که دردوران قبل از فتنه ویرانگرخمینی خود بعنوان یک نوجوان وبعدا" جوان با اینکه هیچ رابطه ای با مذهب نداشتم، ولی درماه محرمبه مسجد وحسینیه محله میرفتیم تا برای شهادت امام حسین ، مخصوصا"تاسوعا وعاشورا برسر وسینه بزنیم. باید اذعان نمائیم که غافل بودیم. باید اعتراض و اعتراف کنیم که متاسفانه درنظام پادشاهی پیشین هیچگاه تاریخ ما آنطورکه لازم بود، هیچگاه جوانان ونوجوانان آن دوران با تاریخ کشورشان آشنا نبودند. بیاد دارم که در دوران دبستان ودبیرستان نمره دروس دینی حداقل 12 بود. اما نمره قبولی تاریخ را هفت قائل شده بودند! این تفاوت بیانگرچیست؟ بیان این واقعیت است که خمینی بیاید وبا یک دروغ بزرگ یک ملت را بگروگان بگیرد وکشورمان را اشغال نماید.

نسل من از روشنفکرش گرفته تا بی فکر وتاریک فکرش براین واقعیت مهرتائید میگذارند ، آنطور که شایسته بود وباید بما میگفتند ومیفهماندند، عمل نکردند. نه از مزارامیر کبیروچگونگی آن خبرداشتیم ونه حتی ازمکان کعبه واقعی مان مزار کورش کبیرمطلع. براستی چقدر باید برای این کارها هزینه میشد؟؟ چنددرصد نوجوانان وجوانان آن زمان نام مازیار وبابک خرم دین ویعقوب لیث صفار و...را شنیده بودند یا درکتابهای درسی شان خوانده بودند؟؟

تاریخ شناسی باید از چه زمانی شکل بگیرد؟ حال که این مصیبت ملی و فتنه خانمانسوز خمینی گریبان مان را گرفت و چنین تاوان سنگینی را پرداختیم، به این واقعیت پی برده ایم که بایستی نام کورش و داریوش وامیرکبیر ونادر ورضاشاه ودیگر خادمین این مرز وبوم وخدمات شان از همان کلاس اول دبستان تا مقطع دکترادرکتب درسی گنجانده میشد، تا فردی چون روح الله خمینی به همان سادگی که همگی بیاد داریم فریبمان ندهد وچهره منحوسش را درماه جستجو نکنیم.

البته من تا حالا به عراق نرفته ام، ولي به هر حال برخود واجب دیدم تا بعنوان يك ايراني كه دم از عشق به وطن مي زنم با نگارش این مقال هموطنانم را متوجهاین مهم بنمایم كه سرنوشت اين مرد بزرگ پس از مرگ چه شد?

14شهریور89

ترسی ندارم _ رخشان بنی اعتماد

دوربينم را چند روزى امان دهيد تا گزارشى بي‌پرده پيش رويتان بگذارم ترسى ندارم كه در وانفساى اين دوران پرتوطئه به هر تهمتى منتسب شوم مادرم، نه فقط مادر تنديس و بارانم,، مادر همه جوانانى كه از سال‌هاى دور از دريچه فيلم‌هايم، مادران خود را در قالب شخصيت‌هاى ,طوبا,، ,گيلانه, و ,فروغ,، ,نرگس,، ,سيما, و... ديده‌اند.
مادر همه آنانى كه در همه اين سال‌ها مرا به حريم خلوتشان پذيرفتند و ازرنج‌ها و فريادهاى فروخورده‌شان گفتند و گفتند تا بتوانم جانمايه دردهايشان را در فيلم‌هايم تصوير كنم। به حرمت يك عمر اعتماد همه مخاطبانم، اين حق را بر خود قائلم كه به دادخواهى مادرانى كه در اين شرايط بحران زده، بي‌پناه و دست از همه جا كوتاه يا در سوگ‌ جوانان از دست رفته‌شان خاك برسر گرفته‌اند يا حيران و وحشت‌زده به دنبال پيدا كردن ردى از جگرگوشه‌هايشان در شهر سرگردانند، اين نامه سرگشاده را بنويسم كه، هيچ قانوني، هيچ مصلحتي، هيچ سياستى نمي‌تواند توجيه اين درد بر مادران اين سرزمين باشد. در شرايطى كه هيچ رسانه‌اى براى خبررسانى واقعيت‌ها و هيچ مسوولى پاسخگوى دلهره‌هاى كشنده خانواده‌ها نيست، چگونه مي‌توان از خبر يا توهم مرگ و رنج دختران و پسران دستگير شده بر خود نلرزيد. دوربينم را چند روزى امان دهيد تا گزارشى بي‌پرده پيش رويتان بگذارم، شايد به واقع نمي‌دانيد كه زير پوست شهر چه مي‌گذرد؟

کعبه زرتشت

متأسفانه بناي «كعبه زرتشت» با آن كه تقريباً سالم باقي مانده است به ثبت ميراث جهاني سازمان ملل نرسيده است! حتي سازمان ميراث فرهنگي هم اين بنا را همراه بناهاي عجايب هفتگانه جديد (كه برج ايفل هم يكي از كانديداها بود) پيشنهاد نداد! حتي پس از كشف راز اين بنا هم هيچ‌گونه انعكاس و خبر رسانی انجام نشد! اين بنا نه تنها محل نیایش زرتشتیان بوده، بلکه يك گاهشمار تمام سنگي ثابت در جهان است، ایرانیان از بسياري از نكات علميِ جغرافيايي، نجومي، سال كبيسه، مسير گردش زمين به دور خورشيد و... در حدود 3700 سال پيش، صد ها سال پیش از دوران هخامنشيان آگاهي داشته اند و این آگاهیها در دوران امپراتوری قدرتمند هخامنشیان تجلی پیدا کرده است। حال آنكه خيلي از این اطلاعات مانند كروي بودن زمين و گردش زمين به دور خورشيد را در چهارصد سال اخير در اروپا كشف كردند و به نام خود ثبت كردند


سد اميركبير

سد اميركبير (( كرج)) درآستانه خشكيدن
آرش صبحی

درحاليكه برخلاف لا طائلات وخزئبلات احمدي نژاد و ديگرمسئولين وكارگزاران نظام ضدايراني وضد انساني اسلامي، نتايج تحريم هاي جهاني هرروز بيش ازپيش درحال جلوه گرشدن ميباشد، وتبعات منفي وويرانگرآن دراقتصاد خرد وكلان كشور، خاصه دراقتصاد روزمره مردم بخوبي نماد پيدا كرده ونرخ كالاها، از خدماتي گرفته تا ملزومات ومايحتاج روزمره مردم، مثل نان وبرنج وتخم مرغ و لپه وعدس وماكاروني وروغن وغيرو، اگرنخواهيم بگوئيم ساعت به ساعت، ميتوان گفت بصورت روزانه سيري صعودي پيدا كرده ومثل جت (( كرار رژيم)) كه همين يكي – دو روزپيش احمدي نژاد و احمد وحيدي وزير دفاعش پرتاب نمودند درحال بالا وبالا رفتن است

دراين ميان تحريمهاي پنهان ديگري درحال شكلگيري است كه نبايد ازخطرات جدي و زيست محيطي آن غافل ماند كه چندان ارتباطي هم به تحريم هاي بين المللي ندارد وآنها را مطرح ننمود

شايد بتوان بخش اعظم آنرا به بي لياقتي وسوء تدبير مسئولين نظام حكومتي مربوط دانست، وبخش ديگررا به تغييرات جوي و آب وهوائي مرتبط كه عدم نذورات آسما ني بميزان كافي ازجمله آنهاست، اما آنرانيز ميتوان بعنوان بخش جانبي يا مكمل تحريمهاي زميني برشمرد، ونام آنرا هم تحريمهاي الهي ناميد كه ناشي از پليدي وخباثت حكومتي است كه خودرا حكومتي الهي ميداند، ورهبرش با جسارتي وصف ناپذيروبصورت علني خودرا نماينده امام وپيامبرخدا، واگرمنعي درميان نباشد، قطعا" خودرا نماينده مستقيم خدابرروي زمين ميپندارد

بواقع اگردرچنين شرايطي كه فقر وفساد وفحشا واعتياد وكشتارو دزدي در كشوربيداد ميكند كه توصيف آن ازعهده قلم بيرون است، هنوزهم آن ايمان واعتقا د راستين وسنتي كه درميان پدربزرگها ومادربزرگها وجود داشت، { وجود ميداشت}!!!؟ و با ظهوراسلام سياسي چنين باتلاق متعفن و گندابه اي بنام حكومت عدل اسلامي كه آقايان روحانيون بنمايش گذاشتند،، (( ازميان نرفته بود))، وآ ن روي سكه اسلام با ظهورحكومت ولايت مطلقه خميني رونشده بود، شايد امروزهم بسياري ازمردم چنين ميپنداشتند كه مشمول غضب و رويگرداني خداوند شده و وجوه آن دربلايائي ازاين دست پديدارگرديده، وهمه دست بدعا برميداشتند تا شايد فرجي حاصل شود ولطف وكرامت طبيعت يا آن خدائي كه آنها بدان معتقد بودند شامل حال اين ميك وملت بشود. كمااينكه همين حالا هم بسيار ديده وشنيده ميشود كه بسياري ازپدران وما دران هنوزدين دار، ونه دين دار سياسي، براين اعتقادند كه اين مملكت بلحاظ همه اين سياه كاريهائي كه طي سه دهه گذشته بطورعام، دردودهه اخيربطورخاص، وپنج ساله سياه احمدي نژاد وسرداران رشيد اسلام صورت گرفته، اين سرزمين مورد غضب خداوند قرارگرفته ودليلشان را هم اينگونه بيان ميكنند كه سالهاست دراين سرزمين پرنعمت نه در پائيز وزمستان برف وباران مطلوبي ميبارد ونه درطي دو فصل بهار وتابستان باراني ناذل گرديده كه نتيجه آن ميشود كه درتصاويرمشاهده ميشود

عكسهائي كه بهمراه اين نوشتارارسال ميشود نمائي ازسد كرج يا همان سد اميركبيردرجاده چالوس است كه با مشاهده آن هرايراني، وبه سخن ديگرهر شهروند تهراني وكرجي و شهرهاي بزرگ وكوچك حاشيه اي تهران وحتي شهروندان قمي كه بخشي ازآب مصرفي شان ازاين سد تامين ميشود، ميتوانند دريابند كه چه مصيبتي درراه است ، آنهم درزمانيكه هنوزتابستان به پايان نرسيده ويكماه از فصل تابستان باقيست؟! ترديد نبايد نمود كه اگرچنين وضعيتي حداكثرتا دوماه ديگر تداوم يابد، بايد اين سد عظيم را كه روزي و روزگاري هم مكاني بود براي تفريح شهروندان تهراني وهم آب تهران را تامين مينمود، وبروايتي آب تهران رايكي ازمطبوع ترين وگواراترين آب آشاميدني جهان درجهان برميشمردند وپاكيزگي وسالم بودن آن ورد زبانها بود، امروز درآستانه خشك شدن قرارگرفته باشد

خوب به تصاوير توجه كنيد. تصاويردرتاريخ 28امرداد89 گرفته شده. عكسها ازابعاد ونقا ط مختلف سد گرفته شده تا بتواند بيانگرابعاد اين خطرعظيم باشد، ودرعين حال بتوان دريافت كه فاجعه درچند قدمي اين سرزمين، بويژه درچند قدمي شهروندان تهراني وكرجي و...قراردارد وشوربختانه مردم هم بدون توجه به ابعاد چنين فاجعه عظيمي بدليل گرفتاري هاي عديده اي كه بلطف وجود حكومت الهي اسلامي گريبان گيرشان شده، بي توجه به اين مهم بصورتي گيج وسردرگريبان ازصبح تا شب مشغول دويدن هستند تا بتوانند لختي نان و...براي خانواده خود مهيا نمايند، غافل ازاينكه چندان زمان زيادي براي بصدا درآمدن صداي زنگ يك فاجعه بزرگ دربيخ گوششان باقي نمانده است

ايران 2شهريور89

محضر مبارك علياحضرت شهبانو فرح پهلوي---- رونوشت محضر محترم شاهزاده رضا پهلوي


پيام تسليت

ازهمان روزپنجم امرداد 59 يعني روزيكه خبرهجرت ابدي پادشاه فقيد، محمدرضاشاه پهلوي راازرسانه هاي درون (( اتقلا بيون بظاهرمذهبي)) ورسانه هاي بيروني (( كه مسئوليت تبليغي اين سيه روزي ملي را برعهده گرفته بودند)) وازهيچ اقدامي فروگذارنكردند را با تعبيرو تفسيرهاي آنچناني شنيدم، با اينكه درسنين جواني بودم ودرآغازراه، بدون اينكه تازيانه انقلاب برپيكرم نشسته باشد بود وزخم چركين انقلاب درون وبيرونم را درهم بكوبد، ودرد ورنج ناشي ازجهنم خميني ساخته همه چيزم رادرعنفوان جواني ازمن وديگرجوانان بگيرد كه سي و دوسال است دارم اين درد ورنج ومحروميت و... رابا گوشت وپوست و استخوان، نه خودم كه فرزندانم، ونه فرزندان من، كه ميليونها جوان ايراني كه اصلا"چيزي ازدوران باشكوه حكومت پادشاهي نميدانند هم آنرالمس ميكنند، تاسف بارترين خبري كه تاثيري فراموش ناشدني برروحيه من بعنوان يك جوان ايراني گذاشت، خبردرگذشت پادشاهي بود كه ما دردوران سلطنت او داشتيم مسيرترقي را ميپيموديم واصلا" نميدانستم، ونميدانستند، كه انقلاب يعني چه وبراي چه؟؟؟؟ خارجيها وشركتهاي نفتي ودولتهاي مثلا" مدافع حقوق بشرو روشنفكران وطني كه حرفهاي فراواني درموردشان هست، كارشان را كرده بودند. بقولي صبو شكسته بود و پيمانه هم ريخته بود.

وقتي آنروز كه بنا به شرايط بوجود آمده حالا قدري هم سياسي شده بودم، خبردرگذشت پادشاه راشنيدم، بحق بدترين خبري بود كه ميتوانست هرايراني وطن پرستي را تكان بدهد. بدون هيچ اغراقي بايد بگويم كه احساس كردم پدرخودراازدست داده وغم بزرگي را برروح وجسم خودم حس كردم. نه اين باشد كه من چنين بودم، يا من چنين احساسي داشته باشم. بسياراني بودند كه شايد خيلي عميقترازمن اين رويداد تكان شان داد، ولي خوب چه ميتوانستيم بكنيم؟؟ خوب بياد دارم كه وقتي خبرراشنيدم وآهي مملوازدريغ وافسوس اشك رابرگونه هايم غلطاند. پسر بزرگم كه حالا سي ويك سال واندي از زندگي بي محتوايش را طي ميكند، با همان تفكروبيان كودكانه از من پرسيد، پدرجون چي شده، چراگريه ميكني؟ پاسخي نداشتم كه به يك كودك يك سال وچند ماهه بدهم. يادم مياد كه به او پاسخ دادم پدربزرگم فوت كرده. اوكه هنوزازرشد احساسي كافي برخودارنبود، خطاب بمن گفت خوب بلند شو بريم اونجا كه تو بتوني به مامان بزرگ وعمو اينا كمك كني. روزعجيب وقريبي بود. توصيفش بعد ازسي سال خيلي مشكل مينمايد، اماميتوانم بگويم اين خاطره تلخ و تراژيك درهرپنجم امرداد زنده ميشود وهزاران افسوس را درپي دارد، آنهم دروضعيت وخيم وروبه قهقرائي كه بر ملك وملت ميگذرد، وهمه چيزكشوردرشرف اضمحلال ونابودي كامل قراردارد.

هروقت پنجم امرداد ماه فراميرسد ودرد رنج ومحنت مردم ايران، مخصوصا" جوانان را كه فرزندان خودم نيزسه نفرازميليونها جوان بي آتيه وسرگردان و...را مشاهده ميكنم. اين رنج وحرمان واندوه وتاسف حالتي هزاربار مضاعفتر بخود ميگيرد.

عليا حضرت شهبانو فرح پهلوي ضمن اينكه فرارسيدن اين روزرا كه به تعبيرمن روزي تلخ وتاسف باربراي ايران وايرانيان محسوب ميشود را به محضرسركارعليه وشاهزاده رضا پهلوي ودودمان خدمتگذارپهلوي تسليت عرض ميكنم. نيزاميد برآن دارم ولو با قامتي خميده آنقدرزنده بمانم تا روزيكه هم شاهد رهائي ميهن ازچنگال اين حكومت تا مغزاستخوان فاسد وضد ايراني باشم، ودرپي آن بتوانم ناظربازگرداندن وتدفين كالبد پادشاهي به ميهن باشم كه بجزاعتلا وسربلندي اين سرزمين، ورفاه وآسايش وسربلندي مردم، البته مردمي ناسپاس وناآگاه هيچ آرزوئي بردل نداشت. هم اكنون نيزترديد ندارم كه كثيري ازهمان مردم ناسپاس، حتي جواناني كه هيچ اطلاعي ازشرايط كلي آنزمان مملكت ندارندهم بعدازسي ودوسال ظلم وجور آخوندهاي بي وطن وجلاد نيزدرانتطارچنين روزي هستند تا بتوانند ناسپاسي هاي گذشته پدران خودرا جبران نمايند.

با آرزوي سلامتي كامل براي حضرت عالي وشاهزاده رضا پهلوي وحاندان پهلوي ترديد ندارم كه اين اتفاق ميمون بزودي محقق خواهد گرديد وبقول قديمي ها روسياهي بر روشنفكران وسياسيوني خواهد ماند كه درسال 57همراه با شركتهاي نفتي وكشورهاي چپاولگر بعنوان حاميان اصلي آخوندها، دست دردست خميني نهادند واين مصيبت تاريخي را بر يك ملت تاريخي وفرهنگ سازتحميل نمودند كه نتايج سياه آن امروز حتي گريبان خود آنها را نيز گرفته است.

آرش - صبحي
 5امرداد ماه 89

آقاي موسوي، بهتر است در كنار همان رهبر معظمتان بمانيد!

آرش صبحي

و امروز ميرحسين موسوي بعد از يكسال سرگردان كردن و به انفعال كشيدن جنبش آزاديخواهي ملت ايران، نه مستقيم كه بطور غير مستقيم، آنطور كه تحريره سايت كلمه از زبان او نوشته। درپاسخ به تحليل لوس آنجلس تايمز كه نوشته بود منشور اوجدائي دين از حكومت را تبليغ ميكند، موسوي با رد اين تحليل بدفاع برخواسته و در جوابيه اش نوشته است: بعنوان يكي از فرزندان راستين انقلاب و از رهروان اصيل خط خميني (امام)، نميتواند و نميخواهد كه داعيه جدائي دين از سياست را داشته باشد..

سرآغاز

همين يكي – دو روز پيش بود كه مطلبي نوشتم تحت عنوان (( كدان قانون، وكدام دوران طلائي)) خطاب به ميرحسين موسوي و كروبي و همفكران و همراهان نظري شان. در واقع هدف نگارنده در آن نوشتار بمثابه تيري بود كه بايد از چله كمان، بر بي اعتمادي در رويكرد و عملكرد، و دو پهلو گوئي در گفتار ميرحسين موسوي، و با نسبتي مساوي و نزديك كروبي و همراهان آنها در درون و بيرون مرزها، وانسداد و{{‌ سبز }} مرزبندي شده اي كه همين آقايان در مسير جنبش اعتراضي دمكراسي خواهانه ملت ايران، و استقرار حكومتي سكولارو متكي به موازين و منشور جهاني حقوق بشر پرتاب ميشد. بسياري ازمردم كه از روي ناچاري و از همان روزهاي نخست حركتهاي اعتراضي به ميرحسين و شيخ مهدي كروبي و اعوان و انصارشان چون امامزاده نجات بخش دخيل بسته بودند، دقيقا"مصداق ضرب المثل از ترس عقرب جراره به مار غاشيه پناه بردن بود كه حالا و بعد ازحدود 13 ماه ماهيت بوسيله خود آقاي ميرحسين موسوي بروشني عيان گرديد! ضمن اينكه روشن گرديد بار ديگر پشت كردن به خواست مردم از سوي عناصر اين حكومت يك امر عادي و متعارف است. شوربختانه همواره اين مردم بوده اند كه بايد هزينه همه اين پشت كردن و سازشهاي عناصر حكومت رابپردازند. بايد بپذيريم كه اگر سياسيون حقيقي و وطن پرست ما، رسانه ها و شخصيتهاي خوشنام و باوجدان اپوزيسيون بفرياد اين مردم و اين مملكت نرسند. و هم و غمشان، فارغ از هرگونه مرام و مسلك و گرايشات سياسي با نشستن بدور يك ميز، معطوف بيك ائتلاف و همكاري و همصدائي يكپارچه و در فضائي بدور از تضادهاي مسلكي بر سرانتخاب نوع حكومت آينده كه بطور قطع ازجمله وظايف قاطبه مردم در فرداي پس از جمهوري اسلامي خواهد بود بنمايند، ميتوان اميدوار ود كه در چنين شرايط دشوار و پيچيده اي كه رژيم از هر ترفند و سازوكاري براي به سكوت كشيدن مردم حتي با بازدارندگي و به مماشات كشيدن ميرحسين و كروبي و دیگران سود ميبرد، شايد بتوان از انفعال مردم پيشگيري و نور اميد را در دل مردم روشن نگه داشت.

علت آنست كه اظهار نظر اخير ميرحسين درسايت انحصاريش ( كلمه) در زمينه آميختگي دين در حكومت و دولت بالاخره بعد ازيكسال نشان داد كه رژيم با بهره گيري از تمامي امكاناتش درتلاش است تا با سازش وحقه بازيهاي پشت پرده عناصر بظاهر مخالف قدرت و نه حكومت ونظام را بسكوت وسازش وادار نمايد كه اظهار نظر موسوي و سكوت كروبي ميتواند از نشانه موفقيت رژيم دراين راه ارزيابي نمود.

تشكيل چنين تجمع يا ائتلاف ويا شورائي كه بتواند توجه جامعه جهاني را از يكسو، وموجبات جلب اعتماد مردم ايران درداخل وخارج كشور راف راهم آورد، در واقع سدي بزرگ درمقابل رژيم خواهد بود كه همواره از تحقق چنين امري وحشت داشته و ثابت شده است كه طي سه دهه گذشته براي پيشگيري از تحقق چني پيوند مباركي ازهيچ اقدامي فروگذار ننمايد. آنچه كه از همان فرداي 22 خرداد 88 و پس ازآن بعداز آن حركت عظيم مردمي در25خرداد88 مد نظركارگزاران ريز و درشت رژيم قرارداشته تماما"دريك نقطه ختم ميشود، وآن اينكه قادر باشند با كنترل حركتهاي اعتراضي از ظهوريك 18 تيرد يگر، البته در ابعادي بمراتب كلان تر و گسترده تر جلو گيري بنمايد، كه متاسفانه با اتفاقات و رويداها و سازشهائي كه درخفا صورت گرفته و آثار آن چنين شفاف در سايت كلمه منعكس ميشود بيانگراين حقيقت تلخ و تكاندهنده است كه گويا تا اينجا رژيم اسلامي ولو بظاهر توانسته بازي بنفع خود حتي بصورتي موقتي تمام كند.

خانمها و آقايان. زنان ومردان. شخصيتهاي مدعي اپوزيسيون!! اگرهنوزنميدانيد، بدانيد. اگرهنوزبه اين موضوع مهم وتاريخي پي نبرده ايد، ببريد. بدانيد وپي ببريد كه مردم ايران در داخل كشور، بجز آن 10 تا 15 درصد وابسته به نظام حكومتي كه تكليفشان در هر شرايطي روشن است. و آن 15 تا 20 درصد مرفه وثروتمند و برج عاج نشينان شمال شهر كه دغدغه شان فقط در ثروت اندوزي و حفظ منافع بيشتر، تاريخ برگزاري كنسرتهاي دبي و مسافرتهاي خارج ازكشور و خوشگذراني خلاصه ميشود، بيش از 85 درصد باقيمانده مردم دارند درجهنم سركوب ودروغ ، فقر فساد و اعتياد، وگرسنگي روبه افزايش ميسوزند. براستي از چنين مردمي به لحاظ روانشناختي وجامعه شناسي چه انتظاري ميرود، وچه انتظاري ميتواند داشت؟؟

طبيعي ست كه درچنين جامعه اي با چنين مردم گرفتاري، هر صدائي براي مردم ميتواند بمثابه يك انفجار تلقي شده و بصورتي خواسته و نا خواسته براي آن اهميتي بيش از حد مقبوليت و اهميت قائل شوند. با ظهور عناصري چون ميرحسين موسوي و مهدي كروبي، يا اختلافات مصلحتي هاشمي رفسنجاني با خامنه اي، يا حتي توهين ها و اتهامات احمدي نژاد به اين و آن درمناظره هاي تلويزيوني دوران انتخابات 88 بدان دل مي بندند و در يك چشم بهم زدن با تمام وجود و تا پاي جان به صحنه ميايند، بدون اينكه دريافته باشند، يا بررسي نمايند كه در پس پرده چه اتفاقاتي ممكن است درشرف تكوين باشد وارد ميدان ميشوند و پس از مدتي درميابند كه چه فريب بزرگي خورده اند!؟ آنهم فريب يك مشت عوامل وعناصري را كه طي چهار سده، از صفويه درنظر بگيريم تا انقلاب 57 كه درعين خدعه و نيرنگ با ترويج و اشاعه مذهب تشيع وخرافات مذهبي و روضه خواني حضرت رقيه وامام حسين وحضرت عباس وسفره ابوالفضل وامثالهم، باسرهم كردن يك مشت مطالب خرافي بنام خدا ودين و پيغمبر و اسلام، وطي سه دهه گذشته برجسته نمودن مسجد جمكران وظهورامام زمان و غيرو. شبانه روز مشغول شستشوي مغزي مردم وكلاه گذاري برسرآنها بودند، وبلا اغراق اكثريت بزرگي ازنسلي كه انقلاب وخميني را با آغوش باز پذيرفت و عكس او را درماه بخورد اين ملت دادند، بخوبي يادشان هست كه مردم غافل مانده ازحقايق و پيشرفتهاي بشري دركليه زمينه ها، چگونه آن 2 يا 5 يا 10 تومان روضه خواني رامردم با هزارطلب بخشش و... وبا قراردادن در پشقاب يا نعلبكي بهمراه يك حبه نبات چگونه صادقانه وصاف وساده به جيب خرجيني آقايان ميزيختند تا بخورند وروز بروز فربه تر شوند و درتنهائي خودشان به ريش وغفلت اين مردم بخندند. حالا هم سوار كولشان شوند كه بنظر نگارنده به لحاظ نظري هيچ تفاوت ماهيتي ميان افرادي چون موسوي وكروبي و خاتمي وچه وچه، اعم ازمكلا و معمم، كت شلواري و كراواتي ولو دركسوت استادي معتبرترين دانشگاههاي جهان، چون سيد حسين نصر و پروفسور مولانا و... وجود نداشته و ندارد و نخواهد داشت.

پيكان نگارنده اين سطور درمقالي كه درابتداي نوشتار بدان اشارت رفت، در زماني موسوي و كروبي و خاتمي و هاشمي رفسنجاني، و ياران عمامه اي وكت وشلواري، وحتي فكل – كراواتي شان را هدف گرفته بود كه هنوز حرف دل، يا به تعبير دقيقتر حرف آخر ميرحسين موسوي را درسايت كلمه كه بخوبي ميتواند همساني و همصدائي و همفكري او با خامنه اي واحمدي نژاد ومصباح، پيرامون دخيل بودن دين و روحانيت درحكومت راچنين شفاف بيان نمايد را نديده ونخوانده بودم. وقتي نطرات ميرحسين را درسايت كلمه ديدم وخواندم، چنان برخود پيچيدم وافسوس خوردم كه توصيف بسيارمشكل وشايد غيرممكن مينمايد. با خود انديشيدم بيچاره جوانان – دختران – پسران – زمان ومرداني كه با آن حرارت به خيابانها آمدند وفرياد زدند (( يا حسين – ميرحسين)) كه غريو فريادشان درتمجيد ازشجاعت كروبي وموسوي آسمان را ميشكافت وطنينش تا آنسوي مرزها نيز شنيده شد.

وامروزميرحسين موسوي بعد از يكسال سرگردان كردن و به انفعال كشيدن جنبش آزاديخواهي ملت ايران، نه مستقيم كه بطور غير مستقيم، آنطور كه تحريره سايت كلمه از زبان او نوشته. درپاسخ به تحليل لوس آنجلس تايمزكه نوشته بود منشور اوجدائي دين از حكومت را تبليغ ميكند، موسوي با رد اين تحليل بدفاع برخواسته ودرجوابيه اش نوشته است: بعنوان يكي ازفرزندان راستين انقلاب وازرهروان اصيل خط خميني (امام)، نميتواند ونميخواهد كه داعيه جدائي دين از سياست را داشته باشد. اوضمن دفاع از دخالت دين درحوزه سياست وبخصوص دخالت درگستره اجتماعي و دولت ميگويد: همراه جنبش سبزومنشور پيشنهاديش ميكوشد تا ازامكان حضورلايه اجتماعي مورد توجه اش، يعني ملايان وولايت مطلقه فقيه درجامعه بدون حذف تفكررقيب وبديل (( يعني فرضيه ونظريه اي غيرممكن)) اين عشق وعلاقه خود را بيان نمايد. بهمين دليل است كه ازهم اكنون بايد همه آنانيكه درخيابانها فرياد {يا حسين ميرحسين }سرميدادند به اين مسئله بسيار حياتي پي ببرند كه درمحتواي تفكراين مرد و همراهان او در اينجا و آنجا چه ميگذرد؟! بايد آگاهانه پي ببرند، همه آنچه كه اوتا به امروزانجام داده نه بعنوان مخالفت با كليت استبداد ديني وآميختگي دين دردولت وحكومت، كه دعواي كسب صند لي رياست جمهوري بوده است ولاغير. دراين صورت بايد مطمئن شوند كه اگراودرهمان 22خرداد88ازمحبت رهبرمعظم برخودارميشد. يا همين امروز مورد ا لطاف كريمه بارگاه خلافت آدمكش خامنه اي قراربگيرد، وبجاي احمدي نژاد بركرسي پاستور جلوس نمايد، بطورقطع قضيه معكوس خواهد شد واگرهمان مردم با همان مطالبات سيويك ساله بطورعام ويكسا له گذشته بطورويژه بخيابانها بيايند، چه بسا كه همين حضرت موسوي هزاربار بدترازآنچه كه بدست احمدي نژاد وسپاه وولايت مطلقه اتفاق افتاد، بدتراتفاق بيفتد، با اين توجيه كه درچنين حالتي چون ايشان با انتخاب مردم آمده پس ميتوانند براي برقراري ايجاد امنيت وادامه غني سازي دست بهراقدام جنايتكارانه اي، ولو كشتن ندا و سهراب واشكان وكيانوش وصدهاعزيزازدست رفته بزند تا قلب رئوف ومهربان رهبروآرامش اوراآرامترازآنچه كه او ميپندارد، نگه بدارد.

سخن آخراينكه: حالابعد ازيكسال بازي كردن، و درچنين شرايطي كه ميرحسين موسوي بگونه اي زيركانه آمده و مكنونات قلبي وجوهره فكري خودرا كه درتضا دي 1800درجه اي با مطالبات مردم قراردارد رابا اين صراحت بيان مينمايد، مردم بايد ازهمين امروز ميرحسين وياران اودرهرموقعيت وجايگاهي را بشناسند وبه دوري گزيدن ازتفكرات پليدشان با صدائي رسا وبلاشبه به او وهمراهانش اعلام نمايند كه هيچيك ازآنها حتي لياقت وشايستگي بودن دركنار مردم ايران و ادعاي همكاري با جنبش سبز واقعي را ندارند، وسبزهاي آزآديخواه و دمكراسي طلب و ساختارشكن از همين حالا آنها را بعنوان وصله هاي ناجور و خدعه كار از بدنه زيباي جنبش سبز جدامينمايند تا كماكان دركنار رهبر معظمشان و تا لحظه اي كه ستون هاي اين عمارت ظلم بر سرآنها فروخواهد ريخت به زندگي ننگ آلود خود ادامه دهند.

24تير89 ايران

دروغهاي روح الله خميني با استناد به متون تاريخي

سعید ترکمان


ضمن تشكرفراوان ازمبارز گرانقدر سعيد ترکمان بدون هيچ توضيحي فقط توصيه ام اينست كه كاربران عزيز بخوانند تا هم اسلام را بهتر بشناسند وهم مروجين واشاعه دهندگان آنرا، بخوانند تا دريابند اين فقهاي مردم ستيز وشياد با اين فرهنگ عقب مانده كه بنا بگفته خميني با خون وشمشير به اين سرزمين آمد وبا حقه بازي و حديث وروايت هاي دروغين فقها و ملايان كلاش و دزد و دروغگو نضج گرفت و به درختي با ميوه هلاك كننده بدل گرديد و درسال 57 با عدم شناخت اين ملت از چنين فرهنگ بيمار و جنون گرفته و خونريز وغارتگري چه سان احمقانه براي ورد وظهورش فرش قرمز انداختند، و روشنفكران آن عصر و سياسيون انتقامجو با قلم و قدم وهمراه شدن با روح الله خميني چه بر سر اين مرزوبوم .با بجا آوردن احترام به روح بزرگ دكترشجاالدين شفا وتشكر از هموطن عاليقدرم سعيد تركمان.
با سپاس
آرش - صبحي

گرد آوری و تنظيم از سعيد ترکمان

پيامبر دروغين نوفل لوشاتو

خانه از پای بست ويران است

خواجه در بند نقش ايوان است

در آغاز اين مقاله را به شادروان دکتر شجاع الدين شفا تقديم ميکنم که با آثار بينظير خود جهش و گام بزرگی در راه روشنفکری ايران زمين در عصر حاضر و هزاره سوم برداشتند با اين انگيزه که بتواند راهنمای فکری نسل نوخاسته ای باشد که در کوتاه زمانی پا به قرنی تازه و به هزا ره ای تازه خواهد گذاشت و ميراث بر يکی از والاترين تمدنها وفرهنگهای تاريخ بشری باشد।

گزيده ای از سخنان، گفته ها و نوشته های خمينی را با اقتباس از کتاب ارزشمند تولدی ديگر در اينجا جمع آوری کرده ام تا هم امکان دستيابی بدان آسان گردد و به فراموشی سپرده نشود وهم اينکه ياد استاد و همه روشنفکران ديگرايران زمين زنده نگاه داشته شود। ببينيد پايه های اولين حکومت الله در روی زمين برروی چه اصول و شالوده دروغينی بنا نهاده شده است و مکتب ولايت فقيه در آستين آنانی که به راستی دچار شيزوفرنی و روان‌گسيختگی سياسی بودند چگونه و بر روی چه تضاد و تفکراتی شکل گرفت . خود بخوانيد و قضاوت کنيد .

گفته ها و تضاد های دروغين پيامبر نوفل لوشاتو :

۱. روح الله خمينی در مقام حجت السلامی در قم در کشف الاسرار خود نوشت:

”فقها و مجتهدين هيچ وقت نه تنها با اساس سلطنت مخالفت نکردند، بلکه بسياری از علمای عالی مقام با سلاطين همراهيها نيز کردند، و آنها که می گويند اسلام با سلطنت مخالف است نيت فتنه انگيزی دارند و می خواهند دولت را به آنها بدبين کنند".

۱. ولی همين شخص در مقام آيت الله کشف کرد که:

”سلطنت اصلی است که اسلام بر آن خط بطلان کشيده است و خداوند امر فرموده است که مردم به سلاطين کافر شوند، به همين جهت است که فقها و علما هميشه از سلاطين اعراض کردند”.

۲. در نوفل لوشاتو، در هفده مورد مختلف تاکيد کرد که: ”در ايران اسلامی شخصا هيچ نقشی را در اداره امور مملکت به عهده نخواهد گرفت و رئيس جمهور يا رهبر نخواهد شد و تنها به ايفای نقش ارشادی اکتفا خواهدکرد” .

۲. ولی به محض بازگشت به ايران،اعلام کرد که:

”آنهائيکه ميگويند روحانيون نبايد مصادر امور حکومتی باشند دشمنان خدا ورسولند و ميخواهند اسلام را ازبين ببرند. ”

۳. در نوفل لوشاتو بيست و يکبار قول داد که:

”دولت اسلامی دولتی کاملا دموکراتيک خواهد بود، همه نهادهای فشار و اختناق در آن از ميان خواهد رفت، هر کس خواهد توانست عقيده خودش را آزادانه بيان کند، مطبوعات و راديو و تلويزيون در نشر همه واقعيات آزاد خواهند بود، تشکيل هر گونه احزاب و اجتماعات حتی احزات کمونيستی مجاز خواهد بود، تمام اقليت های مذهبی برای اجرای اداب دينی خود آزادی کامل خواهند داشت، دولت اسلامی تمام منطقها را با منطق جواب خواهد داد و تمام مسائل فقط به استناد متممم قانون اساسی مطرح خواهند شد، و برنامه سياسی آن آزادی و دموکراسی حقيقی خواهد بود. ” ۳. ولی در همان نخستين ماه بازگشت خود به ايران، در همين باره گفت: :” به اينهايی که از دموکراسی حرف می زنند گوش ندهيد. اينها با اسلام مخالفند. هر کس جمهوری بخواهد دشمن ما است، هر کس صحبت از جمهوری دمکراتيک بکند دشمن اسلام است. اينهايی که فرياد می زنند که بايد دمکراسی باشد اينها مسيرشان غير از ما است. مگر شما انقلاب کرديد که مثل سويس بشويد؟ ما قلمهای مسموم آنهايی را که صحبت ملی و دمکراتيک و اينها را می کنند می شکنيم. به اين روشنفکران هشدار ميدهم که اگر از فضولی دست برندارند سرکوب خواهيد شد .”

۴. در نوفل لوشاتو بارها تاکيد کرد که :

:”د رحکومت اسلامی ما از نظر حقوق انسانی تفاوتی ميان زن و مرد نخواهد بود زنها در جمهوری اسلامی در نوع پوشش خود، نوع تحصيلات خود، نوع فعاليت خود کاملا آزاد خواهند بود، به همانطور که مردها آزادند".

۴. و در تهران :

”گشودن مبحثی به نام حقوق زن يک پديده غربی ناشی از يک بينش غير توحيدی و نشانی از يک بيماری غرب زدگی است،” । ۵. ولی هم او در همان نخستين روزهای بازگشت، در فيضيه قم: ”حقوق بشر ساخته وپرداخته استکبار است و همه اينهايی که صحبت از حقوق بشر می کنند عمال استعمال هستند. ”

۶. در نوفل لوشاتو قول داد که:

”در حکومت اسلامی هر فردی در دادن يا ندادن رای آزاد خواهد بود و رای او هرچه باشد محترم شمرده خواهد شد. ”

۶. ولی هم او در فردای رفراندوم فروردين۱۳۵۸ اختار کرد که:

”ما همه اينهايی را که به جمهوری اسلامی رای ندادند يا انتخابات را تحريم کردند منافق می دانيم و طوری سرکوبشان می کنيم که از اين جرثومه های فساد اثری باقی نماند. ”

۷. در نوفل لوشاتو تعهد کرد که:

”در ايران اسلامی حقوق هر متهمی در جريان دادرسی به طور کامل رعايت خواهد شد و امکانات قانونی از هر جهت برای او فراهم خواهد بود. ” ۷. ولی در تهران همين مدافع عدالت فتوا داد که:

” اينهايی که در بازداشت هستند مقامات عالی رتبه رژيم پيشين متهم نيستند بلکه مجرمند . بايد فقط هويتشان را ثابت کرد و بعد همه آنها را کشت. اصلا احتياجی به محاکمه آنها نيست و هيچ گونه ترحمی هم در باره آنها مورد ندارد. ما معتقديم که مجرم اصولا محاکمه ندارد و بايد او را کشت.” ۸. بعد از بهمن ۵۷ :

"فقط به اين دلخوش نباشيد که ما برايتان مسکن ميسازيم، آب و برق را برای طبقه مستمند مجانی ميکنيم، اتوبوس رابرای طبقه مستمند مجانی کنيم . البته همه اينها را ميکنيم، اما دلخوش به همين مقدار نباشيد. ما همانطور که دنيايتان را آباد ميکنيم آخرتتان را هم آباد ميکنيم .”و اندکی بعد از آن، بمناسبت آغاز سال نو، اعلاميه داد که "بزودی همه مردم ايران صاحب خانه و مسکن شخصی خواهند داشت”.

۸. چندين ماه بعد :

"هی ميگوئيد گرانی است . هی ميگوئيد کمبود است. هست که هست .

بيائيم نواميس خودمان را، اسلام خودمان را، بخطر بيندازيم که گوشت گران است و ميوه گران است و مردم ناراضی هستند؟ بيائيم وهمه زحمتهای انبياء عليه السلام را بباد فنا بدهيم؟ چرا آدم نميشويد؟”

ودرپيام سالگردچهارمين سال جمهوری اسلامی:

“خداوند تعالی عنايات خاصه غيبيه خودش را برشما ارزانی فرموده .

اگر از وضعی که الان داريد شکر گزار نباشيد خوف آن را دارم که خداوند قهار برشما غضب فرمايد و خدای نخواسته تر و خشک را باهم بسوزاند و راه گريزی هم برايتان نباشد". ۹. دردوازدهم فروردين ماه۱۳۵۸ در پيام راديوی خود از ملت خواست که: ” اکنون با فرستادن طبقه فاضله وامنای خود به مجلس موسسان، قانون اساسی جمهوری اسلامی را به تصويب برسانيد که اين وظيفه شرعی است" ۹. و در جايی ديگر :

“کسانی که بخيال خودشان روشنفکر هستند و مجلس موسسان می خواهند و با مجلس خبرگان موافق نيستند اساسا با اسلام مخالفند و ما با آنها به همين صورت عمل خواهيم کرد".

۱۰. در منشوری هشت ماده ای در تابستان سال ۱۳۶۱ فتوا داد که: “کسی حق ندارد بر ديگران جاسوسی کند، زيرا قرآن می فرمايد که بعضی از اهل ايمان بر بعضی ديگر جاسوسی نکنند، “ ۱۰. ولی هم او در پائيز همان سال به دانش آموزان عزيزپيام فرستاد که: ”معلمين خود را زير نظر بگيرند و انحرافات انها را محرمانه به مسئولان امنيتی گزارش دهند، و از معلمان خود نيز خواست که کارهای مشکوک شاگردان خود و اوليای آنها را به همين مسئولان گزارش کنند. ” ۱۱. در پيام راديويی دومين سالگرد انقلاب گفت: :”حق رای دادن برای همه احاد و افراد جمهوری اسلامی وجود دارد . چرا بايد نظاميان از حق دخالت در تعيين سرنوشت خودشان ممنوع باشند؟ اينها از دوره طاغوت است”،

۱۱. تنها دو سال بعد در مراسم سالروز تولد امام هشتم اظهار داشت:

” برای نظاميها جايز نيست که وارد بشوند در سياست . او ن طرفدار يکی، اون طرفدار يکی ديگر . اصلا به شما چه ربطی دارد که درمجلس چه ميگذرد؟ انتخابات به ارتش چه مربوط است؟ به سپاه پاسداران چه مربوط است؟ برای هيچکدام جايز نيست اين. ”

۱۲. درنوروز سال ۱۳۴۲ بنام روحانيت قم اعلاميه داد که :

”دستگاه حاکمه ايران به احکام مقدسه اسلام و قرآن تجاوز کرده و ميخواهد تساوی حقوق زن و مرد را تصويب کند.” دولت درصدد است درانجمنهای ايالتی و ولايتی به زنها حق رأی بدهد و اين برخلاف شرع مبين و موجب نگرانی علما و عامه مسلمين است. ” ۱۲. ولی هم او، درمقام ولايت فقيه اززنان عضو کميته ها ی اسلامی خواست که:

”با رفتن خودشان بر سر صندوقهای انتخابات و دادن آراء هرچه بيشتر وظيفه اسلامی خودشان را انجام دهند تا توطئه های دشمنان اسلامی راخنثی کنند. ”

۱۳. درکشف الاسرار نوشته بود:

:” سنيان خود را درمحکمه عدل و انصاف و شرافت و انسانيت محکوم کرده اند وعمربن الخطاب ياوه سرائی بود که تا قيامت نمونه کفر و زندقه است".

۱۳. بعدا درمقام ولی فقيه جمهوری اسلامی فتوی داد که :

” آنها که ميان شيعه و سنی اختلاف مياندازند نوکران استعمارند و مأموريت دارند تا نگذارند اتحاد بين تشيع و تسنن صورت بگيرد".

۱۴. درهنگام انتصاب مهدی بازرگان به نخست وزيری، وی درفرمان خود نوشت که :

” چون جناب آقای مهندس مهدی بازرگان مردی است فاضل ومتين ومتدين، ايشان را بواسطه ولايتی که ازطرف شارع مقدس دارم به رياست دولت معرفی ميکنم و برملت واجب ميدانم که ازاو اتباع کند، زيرا مخالفت با او مخالفت با شرع اسلام است و مخالفت با اسلام قيام بر ضد خدا است".

۱۴. و تنها يکسال بعد گفت :

”اين آدم اصلا صلاحيت حکومت نداشت و افکار انحرافی داشت و مصلحت شرع اقتضا ميکرد که ازکار برکنار شود” .

۱۵. ودرهنگام رياست جمهوری ابوالحسن بنی صدر، درپيام نوروزی خود تأکيد کرد که:

” آقای بنی صدر مسلمان است، مومن است، خدمتگزار است، و هرکس درهرمقامی شرعا بايد انسان را تأييد کند. مخالفت با ايشان کار اشخاصی است که تعهد به اسلام ندارند. ”

۱۵. چند ماه بعد درپيامی ديگر گفت :

”اين آدم ازاول ادعا ميکرد که مسلمان هستم ولی من هم از اول ميدانستم که دروغ ميگويد . بعد هم گفت مخالف امريکا هستم ولی خودش عامل امريکا بود. اين دولتهای بزرگ ازاولی که نقشه استعمار را همه جا کشيدند هرجا مأمورينی دارند".

برسی گستره ديد و اطلاعات علمی خمينی در قرن بيستم ، وقتی علم از ديد او فقط در احاديث معتبر امام جعفر صادق خلاصه ميشود :

۱۶. اطلاعات تاريخی و جغرافيائی:

” دوهزار سال امريکا مارا استعمار کرده است”.

۱۷. اطلاعات فلسفی:

“سقراط فيلسوف عظيم الشأن الهی درغاری به اعتزال پرداخت ومردم را از شرک به خدا نهی کرد، و افلاطون که معروف به توحيد است ازاساتيد بزرگ الهيات بود، وفيثاغورث حکيم حکمت را از حضرت سليمان نبی فرا گرفت، و انبذ قلس فيلسوف بزرگ حکمت را از داود نبی اخذ کرد، و ارسطاطاليس بن نيقوماخوس و اسکندر ذوالقرنين اززمره ديگرحکما وفلاسفه بزرگ الهی بودند".

۱۸. اطلاعات رياضی:

“ شما ياوه گويان بازندگی معنوی وسعادت اجتماعی صدها هزار ميليون نفر) صدها ميليار نفر( مسلمان بازی ميکنيد”و”مقصود اين قلمهای مسموم اين است که چندين هزار ميليون) چند ين ميليارد ( بزرگان دين را جماد و پوسيده بدانند”و"ميليونها ميليون) چند هزار ميليارد ( سلاطين و بزرگان و فلاسفه درعالم آمده اند که ما نام و نشان آنها را فراموش کرده ايم”.

۱۹. اطلاعات نظامی :

” اين صدام عفلقی که ميگويد من مسلمان هستم از همانهائی است که با سيد الشهدا حرکت کردند و آنها را به تفنگ بستند".

۲۰. اطلاعات فنی:

”اسلام حداقل مجازات راهزنان هوائی را اعدام قرار داده است". ۲۲. اطلاعات اواز گذشته کشورخودش:

“مجوسان کتابی داشته اند بنام پازند که آنرا سوخته اند، و پيغمبری داشته اند زرتشت نام که اورا کشته اند، و جهاد با اين فرقه واجب است تا آنکه مسلمان شوند يا جزيه قبول کنند با شرايط، وازجمله اين شرايط است که با زنان مسلمان زنا نکنند، وکفار بر اسرار مسلمانان واقف نسازند، وچهارپای سواری ايشان غير از چهار پای سواری مسلمانان باشد، وبرآن چهار پا نيز يکطرفه سوار شوند، يعنی هردوپای خود را بريکجانب اوبزنند”. “بيست وچند هزار جمعيت عرب ، اين مملکت به اين وسيعی / (ايران را همچنين پايمال کرد و رفت تا آن آخر برای اينکه متمدنش کند، آدمش کند و کرد"سخنرانی سال ۴۳ صحيفه ی نور ج ۱. ۲اطلاعات او درباره واقعيتهای امروزی جهان