براستی چه باید کرد؟ بازهم باید بنشینیم ونگاه کنیم وچشم به گذرزمان بدوزیم تا شایدمعجزه ای رخ بنماید؟ احتمال تهاجم نظامی به مملکت هرلحظه ملموس وملموستربنظرمیرسد که بنظرمیرسد مردم هم چندان مخالفتی باآن نداشته باشند، زیرا که وقتی درگفتگوها صحبت ازتهاجم نظامی بمیان میاید، شاید ازهر50 نفر، یکنفرمیگویدخدانکند. ودرمقابل 49 نفردیگرباطرح ضرب المثل معروف دیگی که برای من نمیجوشد، میگویند بیادبزنه تمامش کنه. مرگ یکدفعه، شیون هم یکبار. ازدست این حکومت که راحت میشویم. میگویم تابدانید. وظیفه خودم دیدم تا اینها را خطاب به مدعیان آزادی ودمکراسی، وآنهائیکه خودشان رااپوزیسیون میپندارند دریابند که مردم ازفرط درماندگی آماده اند تاپذیرای غرش واصابت موشکهابرتاروپودکشورشان باشند تاشایدبتوانند آزادی را درآغوش بگیرند وایرانی نودراندازند. خداوند راگواه میگیرم که هرچه راکه نوشتم واقعیاتی است که حتی یک کلمه آن نه جنبه اغراق دارد ونه کلامی که اززبان خود گفته باشم.
درچنین وضعیت وخیم و حساسی که برمملکت حاکم است وبوی ویرانی وجنگ بمشام میرسد،عقل سلیم، وایرانی دلباخته وطن چه وظیفه ومسئولیتی را بردوش خود احساس میکند وباید احساس کند؟؟
http//www.shogheazady.blogspot.com
بیش ازسی ویک سال است که داریم مینویسیم ومیگوئیم، وازطریق شاهراه جهانی اینترنت ورسانه های ماهواره ای وغیروفریاد میزنیم وبرهمین اساس شاید برخود واجب دانسته ومیدانیم تا بهرطریق ممکن دریک مجموعه ای بنام اپوزیسیون این وظیفه را بردوش بکشیم تافاشیسم اسلامی رافارغ ازهرنوع تفکروبینش سیاسی ومسلکی وحزبی پدیده ای ویرانگربنام جمهوری اسلامی درتاریخ کشورمان رابعنوان یک مصیبت و فاجعه ملی وتاریخی که دردهه های پایانی قرن بیستم مثل بختک، ویک بلای خانمان سوزباهمدستی وهمصدائی شرکتهای بزرگ وچند ملیتی نفتی، وحمایت بیدریغ وهمه جانبه احزاب وگروهها وسازمانهای سیاسی، والبته قلم فرسائی کثیری ازروشنفکران وروزنامه نگاران وبعضی شخصیتها ی ملی، حتی بعضی هنرمندان معترض که درآن برهه اززمان درزمره نخبگان جامعه بحساب میامدند برمملکت مان مسلط گردید رابرای آیندگان به ثبت برسانیم. بدون اینکه درنظرداشته باشیم که درکنار تمامی این اقدامات البته روشنگرانه دراندیشه ایجاد یک اپوزیسیون قوی وتاثیردرپرتو این تلاشها بوده باشیم. شاید بسیاری بعنوام جمله معترضه براین عقیده باشند که تلاشهائی شده ، امابنا بدلائلی چند که امروزوبعد ازسی ویک سال برهمگان، بویژه ملت ایران به اثبات رسیده دستیابی به چنین نهادی میسرنگردیده است. نگارنده قصد دارد تا با تکیه برتجربیات وعوامل ودلائل شناخته شده این ضعف بسیارمهم را مورد بحث وبررسی قراردهد که شاید موجبات دلخوری، یاشاید غلیان وعصبانیت عده ای ازنویسندگان وروشنفکران وسیاسیون قدیمی را که نقشس اساسی درظهورشورش خمینی را داشتند را فراهم آورد که ازمنظرنگارنده چندان مهم نیست، ونمیتواند باشد. چراکه وقتی سرنوشت ومنافع ملی یک مملکت ومردم آن بمیان میاید، عصبانیت یا رنجش فلان سازمان وشخصیت ودسته جات سیاسی درچندان با اهمیت نخواهد بود. چراکه مسلم است که افرادوسازمانها وتشکل های سیاسی که درشکل گیری انقلاب اسلامی، واسلام سیاسی وظهوراین حاکمیت مخرب وایران برباد ده که درعمل دست کمی ازتهاجم اسکندرومغول وتازیان واستعمارگران نداشته، مسئولیت شان نسبت به دیگران، خاصه نسلهای بعدازانقلاب که ماازآنها بعنوان نسل دوم وسوم وچهارم نام میبریم، بس سنگین وسنگین تربوده وبهمین دلیل دراین برهه اززمان هم مسئولیتی دوچندان بزرگتربردوششان سنگینی میکندکه عدم توجه به چنین امرمهمی گناهیست نابحشودنی که گذشتن ازآن به این سادگیها نمیتواند میسرباشد. درحقیقت وازمنظرتاریخی این عمل حداقل کار، یاحداقل مسئولیتی تلقی میشود که میتواند بعنوان جبران مافات، یا جبران اشتباهات گذشته که صد البته درجهاتی جبران ناپذیرمیباشد، ازسوی گنه کاران تاریخی پذیرفته شود.
ازمنظردیگر، ضرورت تاریخی ایجاب مینماید که نسل های آینده، نه درایران،، که درسراسرجهان نیزماهیت یک نظام حکومتی مبتنی برمذهب را که بحق با اعمال ((فوق غیرانسانی)) خود سیرت وصورت تمامی دیکتاتورهای نامدارجهان چون آدولف هیتلر، استالین، موسیلینی، و پینوشه ودیگرمستبدان صده آخرقرت بیستم را بیش ازحد قابل تصورسفید نمود،، وبقول ما ایرانیان درجنایت وخیانت وتجاوزنسبت به شهروندان خودشان، جلوی تمامی مستبدان ودیکتاتورها لنگ انداختند رادریابند.
برهمه ماست تا نقاب ازچهره کثیف وکریه رژیم مذهبی حاکم برکشورمان برداریم وازآن بعنوان یک غده سرطانی ولاعلاج برپیکره واندامهای جامعه جهانی، ودربیانی کلی تر، نقاب ازچهره فرهنگ وتفکری ضد بشری و انسان ستیزوحادثه سازبرکشیم، که بعدازهزار وچهارصد سال تبلیغ کرامت ورافت وفضیلت انسانی، ازهمان آغازین روز تولدش در22 بهمن 57 وظهورمنحوسش درعرصه سیاست جهانی بعنوان یک حکومت ایدئولوژیک، آنهم ایدئولوژی الهی و قرآنی وامام زمانی برطبل نابودی وویرانی دیگر ملتها، ودرنهایت بعنوان تهدیدی جدی وهمیشگی برای صلح جهانی وضد یت انکار ناپذیربا جامعه بشری که ملت ایران نیز بخشی ازاین کلیت میباشد کوبیده وهمچنان در حال کوبیدن برآنست.
عملکرد واقدامات ما ایرانیان در درون وبرون ازمرزها که بیش از سه دهه است داریم با گوشت وپوست واستخوان جنایات وظلم حکومت مذهبی را لمس میکنیم، ودر مسیرمبارزه بااین حکومت هزینه هائی بس سنگین وغیرقابل جبران پرداخته ایم، باید چنان دامنه دار وفراگیرو بی وقفه باشد که بدنامی وسبعیت حکومت اسلامی دراوراق وصفحات تاریح تمامی کشورها، وهمچنین اسناد نهادهای فرهنگی سازمان ملل ودیگرمجامع بین المللی به ثبت برسد، تا درس عبرتی بشود برای نسلهائی که بعدازنسلهای کنونی خواهند آمد وخواهند زیست. این تلاش وکوشش باید بگونه ای باشد که جهان امروزونسلهای فردا دریابند که طی دورانی که تفکر وعمل مسلمانان سیاسی برایران تسلط داشته، برملت ایران چه گذشته. وجهانیان، بویژه کشورهای بظاهر متمدن وپیشرفته که درظهوراین جانیان واین تفکرنقشی اساسی داشتند، چه هزینه سنگینی را برای یک اشتباه محاسبه دریک مقطع تاریخی پرداخت نموده اند.
بیش ازسی ویک سال است که مخالفین ومنتقدین جمهوری اسلامی دارند میگویند و مینویسند. شاید بتوان ادعا نمود درطی مدتی که ازعمرننگین جمهوری اسلامی میگذرد، میلیونها مقاله ومطلب در زمینه های مختلف تحریرشده، وهزاران ساعت هم برنامه های صوتی و تصویری بصورمختلف اجرا شده که اهم آنها هم درمذمت وبدکاریهای اسلام سیاسی وملایان حاکم برایران بوده است، که اگربخواهیم هزینه ای را تخمین بزنیم، منهای خونهائی که در راستای جدال مردم ایران با این حکومت برزمین ریخته شد، وافرادیکه بخشی ازعمرشان را درزندانهای حکومت گذراندند که با هیچ عدد ورقمی قابل جبران نیست. فقط هزینه هائی که مصروف آن نوشتن ها وبرنامه های رادیو وتلویزیونی شده، سر به میلیاردها میزند که محاسبه آن بواقع امری غیرممکن مینماید. ولی تا کنون نتیجه آنهمه نوشتن وگفتن، آنهمه خونهائی که برزمین ریخته شد، وآنهمه زندان وشکنجه وضجری که مبارزین متحمل گردیدند وهنوزهم ادامه دارد، چراراه بجائی نبرده است؟؟ وچراآنطورکه بایسته وشایسته آن همه تلاشها بوده، و انتظاراتی که میرفته هنوز به ثمر ننشسته، و مردم ایران نتوانسته اند نتایج آنرا درقالب یک اپوزیسیون کارآمدوپویا، موثر، منسجم ومقبول، ازمنظرملت ایران وجامعه جهانی شاهد وناظرش باشد؟؟؟!!
بالاخره عقل و درایت حکم میکند که ببینیم چراآنهمه نوشتن وگفتن وفریاد زدن، آنهمه زندان وشکنجه و تجاوزواعدام، وهزینه های دیگری که متاسفانه هنوزهم درابعادی هولناکتر ادامه دارد نتییجه نداده وانتظارات مردم برآورده نشده است؟؟ باید با خودمان به قضاوتی منصفانه وعادلانه بنشینیم وبررسی کنیم که دلیل عدم موفقیت چه بوده، وچراافق روشن ونتیجه مقبول وملموسی ازهمه این تلاشها بچشم نمیخورد!!؟؟ ومهمتراینکه بیاندیشیم، مسببین احتمالی وبن بستها درکجاست وچه باید کرد؟؟ این کاروظیفه چه کس یا کسانی است بجزمردم ایران ورهبران وشخصیتهائی که مقبول جامعه میباشند. اگرقراراست یک گروه ارکستررهائی بنام اپوزیسیون تشکیل شود، چه کسانی باید نوازنگان ورهبراین گروه، وچه کسانی باید مسئولیتهای دیگرتشکیل چنین گروهی را بعهده بگیرند تا یک هارمونی قابل قبول وقابل اجرا ودرعین حال گوش نوازتوسط این گروه نواخته شود؟ آیا با وضعیتی که ظرف سی ویک سال گذشته برعرصه اپوزیسیون دگرگون خواه ( رادیکال) حاکم بوده، که هرگروه وسازمان وحزب سیاسی، وبموازات آنها افراد وشخصیتهای سیاسی که بعضا"هم ازاقبال مردمی برخوردارند، هریک بخواهند ساز خودشان را بزنند، یا به تعبیری در چنین حال وهوائی باشند که خودشان به تنهائی قادرند که چنین گروهی راتشکیل بدهند، اصلا"تصورچنین انتظاری معقول ومنطقی خواهد بود؟ متاسفانه تجربه نشان داده است که پاسخ این پرسش موکدا"منفی است، ودرب برهمین پایه خواهد چرخید که تاکنون چرخیده، ودقیقا"همان حالت وفرضیه ای است که مطلوب رژیم بوده وچه بسا که برای تداوم چنین روندی حاضراست تا درهرنقطه ای ازدنیا میلیونها دلارهم هزینه کند. نمونه آنرا منهای شرایط سی ویک ساله، در همین تجمع مسخره ایرانیان خارج ازکشورکه اخیرا"درتهران برگزارشد ورژیم هم ازآن بنحوی مطلوب بهره برداری تبلیغاتی نمود. فراموش نشود که سالهاست، خصوصا" دردوران ریاست جمهوری اسلامی احمدی نژادهرآنچه که انجام میدهد، بیش از اینکه جنبه های بین المللی آنرا مد نظرقراربدهد، بیشتر بدنبال خوراک تبلیغی برای داخل کشوروگسترش سرکوبها با همین بهانه ها ست. کمترین شکی نباید داشت که اگروضعیت اپوزیسیون دربیرون مرزهابهمین صورتی باشد که هست، آنها حتی برخلاف آنچه که دربعضی تحلیل هاازرسانه ها ارائه میشود، هیچ هراسی ازسازمان مجاهدین خلق هم ندارند، چون میدانند که این سازمان بدلیل عدم مقبولیت مردمی بصورت حداکثری ازجایگاه چندان مناسبی درمیان مردم برخوردار نیست. با نگرشی وسیعترباید اعلام واذعان نمود که اگر وضعیت اپوزیسیون بهمین صورت باشد که بوده رژیم اسلامی کمترین دغدغه خاطری ازآن نخواهد داشت. وآنچه که همواره موجبات هراس رژیم رافراهم میاورد وبا تمام قوا وتمام قد وبا همه نیروحواسش متوجه آنجاست، همین اپوزیسیون داخلی است که به جنبش سبزمعروف است. رژیم میداند که جنبش سبزبصورت شکلی موسوی وکروبی رافریاد میزند، امادرعمل و با طرح شعارهائی که درمیان تحرکات جنبش سبزطنین افکن شد، این جنبش یک جنبش کاملا"رادیکال وبراندازاست که اگرفضای مناسب برای آن فراهم شود قادراست تا دریک پریود زمانی کوتاه به یک طوفان ویرانگربدل شود وآنقدرسهمگین وطوفنده باشد که تاک و تاک نشان را یکجا روانه قبرستان تاریخ نماید. ودرست اینجاست که نبود یک اپوزیسیون قدرتمند وراهبردی بعنوان یک ضرورت تاریخی جایش خالی است وهمین خلاء میتواند جنبش سبزرا نیزبه فرسایش بکشاند که رژیم برای نیل به این هدف دارای یک استراتژی پیش گیرنده است وچهارچشمی مراقب است که مبادا این جنبش یک فرصت مناسب را برای خود فراهم نماید. بهمین جهت است که میبینیم هرکسی در محدوده این جنبش بدام اطلاعات بیفتد باید منتظریک حبس طولانی مدت وپیش ازآن یک دوره شکنجه های روحی و روانی واگرلازم باشد، شکنجه های فیزیکی رادرپیش روی خود ببیند.
آنچه که نگارنده این سطوربعنوان یک فعال سیاسی شاهدش بوده وهستم این است که دربسیاری ازمحافل خانوداگی وهمینطور درمحافل سیاسی (( منتقد یا مخالف)) رژیم اسلامی همواره این پرسش بمیان کشیده میشود که چرا درزمان شاه با آنهمه امکانات و رفاه و آزادی ها ی فردی واجتماعی وفرهنگی وهنری و... {{ منهای آزادیهای سیاسی}} که مردم داشتند وبرای آن یکی جای بحث فراوان وجود دارد، و امتیازاتی که مردم بطورعام وجوانان بطورخاص درابعاد مختلف زندگی شان داشتند، چگونه بودکه دریک پریودزمانی کوتاه مردمی که میدانستند چه چیزرا نمیخواهند، ولی ابدا"نمیدانستند که چه چیزی را میخواهند، بهم پیوند خوردند ودرنهایت موجبات فروریزی نظام پادشاهی را رقم زدند، ولی حالاچنین است؟!! با اینهمه مشکلاتی که مردم درتمامی حوزه های زندگی دارند وهرروزهم منحنی مشکلات حرکتی صعودی را طی میکند، چگونه است که آن همصدائی ویکپارچگی مردم تا این حد دشواروبظاهردست نایافتنی بنظرمیرسد؟؟؟ چنین مطرح میشود که چراازمیان اینهمه حرکتهای اعتراضی،، وخشمی که روح وروان مردم را تسخیرنموده، و نقطه اوج آن گذشته ازحرکت اعتراضی دانشجویان در18 تیر78 ، ودیگرحرکتهای اعتراضی صنفی چون معلمان وکارگران وپرستاران و... درروزهای25 تا 30 خرداد 88، وعاشورا وروز قدس و...همین سال متجلی گردید، یک تشکل سیاسی مطلوب درقالب رهبری سازمان یافته ومنطبق با مطالبات به یغما برده شده مردم، ونه {{ بازگشت به دوران طلائی امام }} یا اجرای (( اصول قانون اساسی)) که کیلومترها با خواست مردم فاصله دارد، شکل نمیگیرد تا بتواند سکان کشتی طوفان زده حرکتهای مردمی را دراختیاربگیرد وضمن هماهنگی با نیروهای داخلی وهمگامی با نیروهای برون مرزی ومعرفی خود بعنوان یک آلترناتیو مقبول مردم هدایت این حرکت عظیم را بدست بگیرد؟؟
بواقع این پرسش یک سئوال اساسی وکلیدی است که سالهای سال است درهرحرکت اعتراضی بویژه حرکاتی ازجنس جنبش سبزکه بعدازانتخابات خرداد 88 شکل گرفت، خلاء آن بیش ازپیش ملموس بود. درمقابل، اززبان بعضی شخصیتهای درونی وبیرونی مخالف رژیم، وحتی اززبان بعضی مجریان رسانه ای که ید طولانی درعرصه مبارزات داشته ودارند، بسیارگفته وشنیده شده ومیشود که رهبران واقعی حرکتهای اعتراضی خود مردم هستند. بنظرمیرسد که چنین فرضیه ای درجنبشی درابعاد جنبش سبزودرمقابل نظام سیاسی آدمخواری چون نظام ولایت مطلقه فقیه که حتی به قوانین خودش وقعی نمیگذارد، چندان معقول نباشد. شاید چنین نظریه ای ازمنظرسیاسی ودادن انگیزه به مردم توجیح کلامی وتاکتیکی داشته باشد، ولی دردنیای سیاست طرح نظراتی ازاین دست، آنهم اززبان موسوی وکروبی وخاتمی واردوگاه اصلاح طلبان میتواند حالت فراربجلووبنوعی سیاست به نعل وبه میخ کوبیدن را داشته باشد که متاسفانه نتیجه نهائی آن همان است که شاهدش هستیم. یعنی اینکه هم هستیم، هم نیستیم. بنظرمیرسد که تردید مردم وفترت ورخوتی که گریبان جنبش سبزراگرفته هم ناشی ازهمین بودن ونبودن است. چه اگرغیرازاین باشد،هیچ دلیلی وجودندارد که جنبشی باآن پویائی اینطورزمین گیر، ونفس آن بشمارش بیفتد. البته که باید بپذیریم موسوی وکروبی ومجموعه اصلاح طلبان بدنبال همان مواضعی هستند که میگویند. چه دلیلی میتواند وجودداشته باشد که تااین لحظه خلاف آنرااثبات نماید. بااینکه هم موسوی وهم کروبی وخاتمی وحتی هاشمی رفسنجانی ومجموعه اصلاح طلبان دریافته اند که خامنه ای ونهادهای تحت امرش با تمام قوا بدنبال حذف تمام عیارآنهاازحوزه های قدرت هستند وهمه دلائل اثباتی هم حکایت ازآن دارد، وهیچ راه بازگشتی هم بجزیک راه (( تبعیت تام وتمام ازفرامین رهبر)) وجود ندارد. ضمن اینکه اگربخواهیم منصفانه به قضیه نگاه کنیم، نباید ازپارامترها وابزارهای سلبی، چون سبعیت رژیم واقدامات ایذائی درمورد که طی این مدت شاهد آنها بوده ایم غافل ماند. امابدنبال همه آنچه که بدانها اشاره شد، یک پرسش اساسی برجسته میشود. اینکه موسوی و کروبی وخاتمی درچنین شرایطی به یک دگرگونی بنیادین، یا همان براندازی معتقدند، وتا کجا میتوانند هزینه آنرا بپردازند؟؟آبخوبی دریافته اند که یکی ازمهمترین اهداف جنبش سبزکه جوانان بیکار، و، واخورده وبدون افق وآینده روشن مهمترین نیرووعناصرآنرا شکل میدهند، در شعارهاشان پیام خودرابا صدائی رسا اعلام کرده اند، وبعید مینماید که با آنهمه هزینه ای که پرداخت شده جوانان ودریک کلام جنبش سبزگامی به عقب بگذارد، وهمین امرازیکسووتصمیم حاکمیت مبنی برحذف آنها ازسوی دیگرموجب گردیده تا موسوی وکروبی وخاتمی واصلاح طلبان دریک مسیرغیرقابل بازگشت قراربگیرند، واگرهم آنها تصمیم به گفتگویاسازشی بگیرند لزوما"باید درهمان چهارچوبی باشد که دولت احمدی نژاد وولایت مطلقه ترسیم نموده اند.
آنچه مسلم است اینکه برخلاف ادعای کارگزاران رژیم، منجمله وزیرارشاد که درپی اتفاقات خانه سینما جنبش سبزرایک جنبش مرده تلقی نموده بود، نمیتوان باورکردکه گفته های حسینی وزیرارشاد منطبق با واقعیت باشد. امااین گمانه درمیان مردم ومحافل محدود ومسدودسیاسی که عمده تعاملاتش دردنیای مجازی صورت میپذیرد، براینست که جنبش سبزبنابرمحدودیتها ومواضعی که موسوی وکروبی وخاتمی اتخاذ کرده اند، وسرکوب بیرحمانه ای که توسط دولت نظامی – امنیتی صورت گرفت، رخوت وفترت جنبش یک امرتحمیلی است که باید دوران آنرا ازسربگذراند. درعین حال شواهد بسیاری وجود دارد که مردم درشرایطی انفجاری بسرمیبرند که حکایت ازآمادگی لحظه ای آنها مینماید، لاکن یک مسئله که جای هیچگونه ااگرواما وانکاری ندارد خلاء یک رهبری قدرتمند دربروزاین فترت وسکوت است که بصورتی جدی وملموس حس میشود، که شکل گیری واعلام موجودیت آن میتواند باردیگرآتشفشان بظاهرفروخفته جنبش رابه فوران وغلیان درآورد که شفافیت درموضع گیری کشورهای غربی ودرراس آنها ایالات متحده آمریکا نسبت به مطالبات مردم ایران مسئله ایست که نبایدآنراازنطردوربداریم.
موضوع مهم رهبری که درسطورپیشین بصورتی اجمالی مورد اشاره قرارگرفت، شاید ازجمله موضوعات قابل تاملی باشد که مدتهاست برزبان شهروندان درقالب یک گلایه مطرح است ومیچرخد. شاید بتوان گفت که طرح این مسئله ازمنظرمردم با یک نوع سرخوردگی هم توام است. موضوع با اهمیتی که نگارنده وجودآنرابا تمثیل تشکیل یک گروه ارکسترمطرح نمود. وقتی گفته میشود این جنبش رهبر ندارد ورهبریا رهبران آن خود مردم هستند. بسیاری ازشهروندان وحتی درمیان دوستانی که درداخل کشوردستی برآتش مبارزات دارند، طرح چنین نظریه ای درعالم سیاست را چندان منطقی، ومنطبق برواقعیت ارزیابی نمی نمایند. دلائل وتجربیات تاریخی آنراهم میتوان درهمین دودهه آخرقرن بیستم ونیمه دهه اول هزاره سوم که چندین جنبش مردمی یا انقلاب رنگین بوقوع پیوست مشاهده نمود. شاید یکی ازشاخص ترین آنها جنبش همبستگی درلهستان باشد که درنوع خود ودرچنان شرایطی میتواند نمونه ای منحصربفرد تلقی شود. آنانیکه معتقدند جنبش سبزرهبر ندارد وقائل برآن هستند که رهبرحرکتی با این عظمت، با دشمن بالقوه ای که درمقابل آن قراردارد، چگونه میتواند رهبرش میلیونها ایرانی باشد؟ مدعیان این نظریه باید به این پرسش بسیارظریف پاسخ بدهند که اگردرجنبش همبستگی که جهان کمونیست رادرهم کوبید وبانی گشودن دربهای آزادی برروی مردم لهستان وبلوک شرق گردید، فردی چون لخ والنسا وهمراهان ومشاورنش درهسته مرکزی رهبری آن جنبش قرارنداشتند، چه کس یا کسانی باید با کادررهبری حزب کمونیست حاکم مذاکره میکرد؟؟ چه کس یا کسانی باید با رهبران غرب که حامی چنان جنبشی بودند بمذاکره میپرداخت؟ آن چند میلیون نفرکارگرولایه ها مختلف اجتماعی باید به دیدار ژنرال یاروزلسکی میرفتند ومذاکره میکردند؟؟!! آیا چنین امری شدنی بود؟ آیا دریک جامعه بسته که بعدازهفتاد سال استبداد کمونیسم درآستانه شکستن ودرهم ریختن کاخ ظلم قرارگرفته بود وهرروزهم یک گام بجلو برمیداشت. قابل تصوربود که چنین جنبشی بدون یک کادررهبری سازمان یافته به یک آنارشیسم لجام گسیخته منجرنشود؟؟ قطعی بود که چنین سرانجام بدی گریبان آن کشوررا بگیرد ویک بلبشوی تمام عیارحاکم برکشوربشود. چگونه قابل تصوراست،، ودرکدامیک ازکشورهائی که با جنبش های رنگی وغیرخشونت آمیز، ویا با حداقل خشونت آنهم ازطرف حاکمان، نظامهای دیکتاتوری شان بزیر کشیده شدند وکشورشان را به دمکراسی رهنمون نمودند، چگونه درغیاب یک رهبری سازمان یافته ومقبول جامعه، ومورد تائید جامعه جهانی، وبجای آن با یک رهبری چند میلیونی این مهم به سرانجام مطلوب هدایت میگردید؟؟
کجا سراغ است. منهای موسوی وکروبی وحاتمی که برای توجیح جنین نظری دلائل خودشان را دارند. کدامیک ازکسانیکه چنین نظریه ای را ارائه میدهند، یا حامی حرکتی چند میلیونی، چون جنبش دمکراسی خواهانه ملت ایران میباشند، قائل به ادامه حیات جنبش ونیل به اهداف تاریخی جنبش، بدون وجود یک ساختاررهبری قدرتمند میتوانند باشند؟؟! آنهم درمقابل حاکمیتی فاشیستی - آنارشیستی چون نظام ولایت مطلقه فقیه که سبعیت خودرا درهمه ابعاد، ودراشکال مختلف بنمایش گذاشته است. چگونه متصوراست که پس ازفروریزی عمارت ظلم ولایت مطلقه، یک جامعه فقرزده ومملوازخشم بسمت وسوی آنارشیسم مضاعف نرود، ودرفردای پیروزی ملت براهریمنان اسلامی جامعه روندی توام با آرامش، وعاری ازغارت وچپاول که بطورطبیعی بخشی ازهرحرکت عظیم اعتراضی است، بسمت وسوی استقراریک حکومت مردمی توام با نظم وآرامش حرکت نماید؟! مگرخانمها وآقایانی که مدافع چنین نظریه پرمخاطره ای هستند، روزهای سیاه پیش وپس ازپیروزی غائله 57 وغلبه انقلابیون مسلمان را فراموش کرده اند؟ بااین توضیح که درآن شورش بیش از90 درصد مردم بلحاظ مالی ازشرایطی به نسبت خوب وتمکن مالی قابل قبولی برخوردار بودند، وبسیاری شان ازروی شکم سیری، وبخشی دیگرازروی غفلت ونادانی مشتهاشان را گره کردند وبرای خمینی ودارودسته اش فرش قرمزپهن کردند. هرگزفراموش نشود که اگرامروزجنبشی فراگیرجان بگیرد، 90 درصدآنرا مردمی فقیر، ولشکریانی گرسنه ای شکل خواهند داد که خدا هم نخواهد توانست جلودارآنها باشد.
بیادبیاوریم که درآن شورش همین سازمانهای سیاسی که امروزمنکرهرگونه اپوزیسیونی بجزخودشان هستند، وغرق درخود پسندی میباشند، پادگان وسربازخانه ونهاد دولتی نماند که با هجوم انقلابی وخشم مسلمانی آنراغارت نکنند، وبا رفتن به منازل وزرا ووکلای متواری و زندانی، تحت عنوان نیروهای انقلابی چه غارتها که نکردند. بنظرمیرسد که آقایان کروبی ومیرحسین موسوی وخاتمی و همه آنانیکه رهبری جنبش آزادیخواهانه ملت ایران راشایسته خود نمیدانند، ازهمین حالا دارند نوعی پوپولیسم - آنارشیسم انقلابی را دیکته میکنند. شاید هم حافظه تاریخی شان را ازدست داده، ومصداق مورچه ای را پیدا کرده اند که وقتی آب داشت میبردش، فریاد برآورد، دنیا را آب داردمیبرد!! والاهیچوقت، وتحت هیچ شرایطی، حتی ازروی وحشت هم چنین نظریه ویرانگری رابرزبان جاری نمیکردند. آقایان اگرخودرادرچنین قد وقواره واندازه ای نمی بینید، همان بهتر که درخانه خود بنشینید وسکوت کنید. خیلی باثواب تراست که مردم را درسردرگمی نگه دارید، وازآنسوهم سربازان گمنام امام زمان هرغلطی که میخواهند بکنند. بسیاری ازمهره های پیشین نظام ولایت مطلقه هستند که با ثروتهای به یغما برده پوشه گزیده ودوران عافیت را طی میکنند. این حداقل کاریست که شما هم میتوانید انجام بدهید. اگرهم معتقدبه حرکت یک ملت هفتاد میلیونی ومطالبات بلعیده شده شان هستید این گوی واین میدان.
فقط بیاد داشته باشید که ملت ایران نه برای بازگشت به دوران طلائی امام راحل بمیدان آمدند. ونه بمنظوراجرای تمام وکمال قانون اساسی که همه اصولش با وجود اصلی تحت عنوان اصل صدو ده {{ 110}} یعنی کشک. وقتی مردم فریاد میزنند مرگ بردیکتاتور یعنی اینکه جمهوری اسلامی باید برود. وقتی مردم فریاد میزنند جمهوری ایرانی، یعنی اینکه جمهوری اسلامی باید برود. وقتی غریو فریاد مردم با شعار نه غزه – نه لبنان – جانم فدای ایران درفضای کشوراشغال شده توسط ملایان طنین انداز میشود وراه به آنسوی کره ارض می گشاید، بدان معناست که جمهوری اسلامی باید برود. با خود بیاندیشید ببینید درچنین فضائی وباچنین مطالباتی میتوانید همراه جنبش آزادیخواهانه ملت ایران باشید، یا اینکه هنوز بدنبال آن هستید که شاید بتوانید باتفاق همراهان تان درلندن وپاریس و نیویورک و... درقالب اپوزیسیون بدلی باردیگرجنازه ای بنام اصلاحات راازتابوت بیرون بیاورید وبا یک مشت حرفها وشعارهای بیهوده موجبات فریب مردم را مهیا نمائید. اگرفکرمیکنید که میتوانید همگام وهمراه با مردم خواستارمحوکامل جمهوری اسلامی باشید، لازمست که ابتدا ویکبار برای همیشه {{ بند ناف خودتان}} راازجمهوری اسلامی قیچی کنید وبا به رسمیت شناختن دیگرنیروهای اپوزیسیون از پادشاهی پارلمانی گرفته تاچپ غیروابسته ودیگرنیروهای اپوزیسیون دربرون مرزها که مقبول ملت ایران هستند برای برگزاری یک کنگره ملی همبستگی بمنظورایجاد یک آلترناتیوملی ومردمی وارد مذاکراتی جدی وسازنده بشوید تا مردم ایران ازیکسووجهانیان ازطرف دیگردریابند یک نیروی جانشین بعنوان دولت گذارشکل گرفته که نیازمند حمایتی همه جانبه است. درآنصورت هم شما وهم دیگرنیروهای مخالف درون مرزی قطع بدانید که درچنان شرایطی مردم بستوه آمده وتحت ظلم ایران هم این آمادگی را دارند تا پس ازتشکیل یک اپوزیسیون متشکل ومقبول که ازقابلیت های لازم درزمینه مذاکره با دولتهای دیگربرخودارباشد، با یک فراخوان وماندن درخیابانها دیوارترک برداشته استبداد دینی را برای همیشه برسرشان تخریب، وهمه شان را درزیرآواردفن نماید. بدیهیست که درصورت تحقق چنین مهمی، دولتهای غربی، ازجمله دولت اوباما هم چاره ای نخواهند داشت که همانند دوران خمینی به حمایت ازچنین تشکیلآتی که منادی فریاد مردم ایران خواهد بود بپردازند.
پرواضح است که چنین اقدامی ازسوی موسوی وکروبی و...، وهرشخصیت یا نیروی دیگردرون مرزی، هم میتواند موازنه قوا درکشوررابنفع مردم دگرگون نماید، وهم میتواند موجبات رفع هرگونه شک وشبهه ودلسردی وواخوردگی درمیان مردم راازمیان بردارد. درآنصورت خواهید دید که مردم باانگیزه ودلگرمی صدچندان طوفنده تروارد صحنه شوند وحماسه ای بمراتب حماسی تراز25 خرداد 88 یا عاشوراخلق نمایند. عکس آنهم صادق است. اگرموسوی یا کروبی ودیگرنیروهای داخلی درخودنمی بینند که درچنین جایگاهی قراربگیرند، وکماکان میخواهند با سیاست نخ نماشده فشارازپائین وچانه زنی دربالااحساسات ومطالبات مردم را به بازی بگیرید ومردم را درحالت سردرگمی وبلاتکلیفی قراربدهند تارژیم فاسد ولایت مطلقه به حیات ننگین خودازطریق کشتارجوانان وزندانی کردن ستوده ها وطبرزدی ها و سحرخیزها وصدها دگراندیش دیگرادامه دهد. اطمینان داشته باشید که چنین رویکردی ازمنظرمردم - مبارزین وفعالین سیاسی، هیچ نامی بجزخیانت برآن نمیتوان نهاد، همانگونه که اسلاف شما در18تیر78 ((خاتمی و اصلاح طلبان)) مرتکب آن شدند وامروزخودشان دارند چوب آنرادرابعادی بمراتب خردکننده ترمیخورند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر